در ستایش مؤسسان تشکل بیکاران
محمد رضا شالگونی
مبارزات کارگری برای تشکل مستقل در چند سال گذشته آشکارا پرتپش تر شده است. مخصوصاً دو حرکت جمعی شجاعانه برای ایجاد تشکل مستقل در یک سال گذشته، که هر کدام با امضای چند هزار فعال کارگری صورت گرفت، خیز بیسابقه ای دراین مبارزات به وجود آورده است. درچنین شرایطی اقدام جسورانه و ستایش انگیز عده ای از فعالان کارگری برای ایجاد ” تشکل سراسری کارگران بیکار ” که در٢٩ مرداد ٨٤ اعلام شد، میتواند به نقطه عطفی در مبارزات کارگران ایران تبدیل شود. البته گردهمآئی ها و حتی تشکل های محلی کارگران بیکار در مناطق مختلف کشور چیز تازه ای نیست. مثلاً در همین اول ماه مه گذشته، کمیته بیکاران تهران و حومه برای بزرگداشت روز جهانی کارگر مراسم باشکوهی در پیکان شهر برگزار کرد که از هر نظر اقدام مهمی بود و آگاهی، همبستگی طبقاتی و توان سازمانیابی کارگران بیکار را در بزرگترین شهر کشور به نمایش میگذاشت. اما بیانیه ایجاد ” تشکل سراسری کارگران بیکار” هدف بزرگتری را دنبال میکند : متحد کردن و متشکل کردن همه بیکاران کشور را. به همین دلیل ما با حرکت پیشرو کیفاً جدیدی روبرو هستیم، حرکتی به حد کافی جسورانه که میکوشد به نیازی عاجل وحیاتی پاسخ بدهد.
یک نیاز حیاتی
تلاش برای ایجاد تشکل سراسری بیکاران، هرچند به ابتکار عده محدودی از فعالان کارگری آغاز شده، ولی پاسخی است به یک نیاز حیاتی جنبش کارگری ما.
سازمانیابی بیکاران تنها راه مبارزه برای بهبود شرایط زندگی محروم ترین و مظلوم ترین بخش نیروی کار کشور است . آمار قابل اتکائی در باره میزان بیکاری وجود ندارد. بعضی از منابع رسمی نرخ بیکاری را فقط ١٢ در صد نیروی کار کشور نشان میدهند، بعضی دیگربیش از ١٥ در صد و بعضی حتی بالای ٢٢ درصد. هر یک از اینها را که مبنا قرار بدهیم، تردیدی نمیتوانیم داشت که بیکاری مصیبتی است که انبوه بزرگی از جمعیت کشور را مچاله میکند. تازه این رقم ها تا حد زیادی معنای انتزاعی دارند و تصویری واقعی از مصیبت بیکاری به دست نمیدهند، به چند دلیل. نخست این که آمار رسمی بیکاری ( نه تنها در ایران، بلکه در کشورهائی هم که آزادی اطلاعات تا حدی معنا دارد ) معمولاً کسانی را که در مراکز خاصی به عنوان افراد آماده به کار ثبت نام میکنند، به حساب میاورد. یعنی در عمل همه آنهائی که به علل گوناگون به وسیله بازار کار به حاشیه رانده میشوند و از پیدا کردن کار ناامید میگردند یا اصلاً در مراکز کاریابی ثبت نام نمیکنند یا نمیتوانند بکنند، از قلم میاندازد. و میدانیم که در ایران شمار این ” از قلم افتاده ها ” به دلیل غیرسیّال بودن بازار کار(که خود دلائل متعددی دارد) قاعدتاً بسیار بالاست. دوم این که نرخ بیکاری در میان گروه های سنی مختلف یکسان نیست و معمولاً در میان جوانان و سالمندان بالاتر از رقمی است که درمورد کل جمعیت فعّال داده میشود. این تفاوت در ایران بسیار زیاد است. مثلاً گفته میشود بیکاری جوانان دو برابر نرخ عمومی بیکاری است. یعنی اگر نرخ عمومی بیکاری را ١٥در صد بگیریم، نرخ بیکاری جوانان ٣٠ در صد است و اگر ٢٠ درصد بدانیم، ٤٠ در صد. سوم این که میزان بیکاری در میان قربانیان نابرابری های ساختاری بیشتر از نرخ عمومی است. به همین دلیل، زنان، کارگران متعلق به ملیت های زیر ستم وهمچنین کارگران بدون مهارت و بیسواد، بیش از دیگران از مصیبت بیکاری رنج میبرند. مثلاً بر مبنای تمام منابع آماری رسمی، اشتغال زنان حدود ١٣ تا ١٤ در صد جمعیت شاغل کشور است. در حالی که میدانیم زنان نیمی از جمعیت فعال کشور را تشکیل میدهند. فرض شایع این است که ٣٦ یا ٣٧ درصد باقی مانده را زنان خانه دار تشکیل میدهند. اما این فرض مسلماً نادرست است. زیرا در ایران امروز، به دلیل گسترش توده ای فقر در مقیاس سراسری، اکثر خانوارها به ویژه در مناطق شهری نمیتوانند با یک نان- آور سربکنند. و به تجربه میدانیم که در اکثر خانوارهای فقیر، زنان ناگزیرند علاوه بر خانه داری، به صورت های مختلف کار مزدی هم بکنند، کارهائی که عموماً در محدوده بازار سیاه قرار میگیرند، و بنابراین از هرنوع حمایت قانونی بی بهره اند، در هیچ آماری منعکس نمیشوند و بنا به قاعده، مرز روشنی با بیکاری ندارند. در اینجا من عمداً کار خانه داری را کنار میگذارم تا بتوانم بر بار خردکننده بیکاری در میان زنانی که ناگزیر به کار مزدی هستند، تأکید کنم.
- § سازمانیابی کارگران بیکار برای ایجاد پیوند میان کارگران شاخه های مختلف اقتصاد و تقویت همبستگی میان آنها اهمیت بسیار زیادی دارد. بیکاران نه به صنف و شاخه اقتصادی خاصی تعلق دارند، نه به لحاظ مهارت و سابقه کار وضعیت مشابهی دارند و نه در منطقه خاصی زندگی میکنند. چیزی که آنها را به هم پیوند میدهد فقط بیکاری است که البته پیوند کمی نیست بلکه برای همه آنها یک مسأله حیاتی است. درست به همین دلیل همبستگی و سازمانیابی بیکاران (البته اگر عملی بشود ) میتواند بخش های مختلف طبقه کارگر را به هم وصل کند و هم چون شتاب دهنده تشکل سراسری کارگران باشد.
تشکل سراسری بیکاران میتواند قدرت چانه زنی همه کارگران را تقویت کند. در نظام سرمایه داری نیروی کار نوعی کالاست و تا زمانی که این نظام پابرجاست، همچنان کالا خواهد ماند. اما برخلاف کالاهای دیگر، ارزش نیروی کار صرفاً با هزینه بازتولید فیزیکی آن یعنی حد اقل نیاز بدنی کارگران برای ادامه زندگی و کارشان تعیین نمیشود، بلکه (به قول کارل مارکس ) یک ” عنصر تاریخی- اخلاقی ” نیز در تعیین آن نقش بازی میکند. به عبارت دیگر، هزینه لازم برای ادامه زندگی و کار کارگران در زمان ها و مکان های مختلف یک سان نیست. مثلاً بالا رفتن سطح عمومی آموزش وبهداشت در یک جامعه، خواه ناخواه در هزینه لازم برای بازتولید نیروی کار آن جامعه تأثیر میگذارد. و سطح عمومی همین آموزش و بهداشت از پیکارهای طبقاتی کارگران تأثیر میپذیرد. یعنی در نهایت، چگونگی سازمانیابی طبفه کارگر در شکل دادن به نظام ارزشی کلّ جامعه تأثیر میگذارد و این همان ” عنصر اخلاقی- تاریخی ” است . مثلاً در جامعه ای که طبقه کارگر همبسته و سازمانیافته ای دارد، شرایط کار و بهداشت کار نمیتواند با جامعه ای که همبستگی طبقاتی کارگران ضعیف تر است یک سان باشد. برای مشاهده این تفاوت لازم نیست شرایط کار و زندگی کارگران کشورهای ثروتمند را با کشورهای فقیر مقایسه کنیم، حتی با مقایسه کشورهای مختلف ثروتمند نیز میتوانیم این تفاوت را ببینیم. مثلاً چند سال پیش یک بررسی مقایسه ای در باره “امیدِ زندگی ” ( یا میانگین طول عمر ) طبقات اجتماعی در اتحادیه اورپا و ایالات متحد آمریکا نشان داد که امید زندگی در میان بیکاران اسپانیا ده سال کمتر از سرمایه داران آن کشور است، در حالی که این فاصله در کشورهای دیگر اتحادیه اورپا هفت سال بود و در آمریکا چهارده سالª . چرا این فاصله در آمریکا دو برابر اورپا ست؟ معلوم است که توضیح آن با شاخص های اقتصادی مجردی مانند ” تولید ناخالص داخلی سرانه ” یا حتی ” هزینه بهداشت سرانه ” آنها ممکن نیست. چون در هر دو مورد شاخص های آمریکا بالاتر از اورپاست. چنین تفاوتی را اساساً با تفاوت در سطح سازمانیافتگی کارگران اورپا و آمریکا میتوان توضیح داد، که در آمریکا به طور چشم گیری پائین تر از اورپاست. اما اگر نیروی کار در سرمایه داری کالاست، بازار نیروی کار نیز در هر جامعه سرمایه داری فضائی است که بخش های مختلف نیروی کار را به هم مرتبط میسازد. و بالا یا پائین رفتن ارزش بخشی از نیروی کار در این بازار روی بخش های دیگر اثر میگذارد . برای درکی تجسمی از این رابطه میتوانیم آن را به قانون معروف ” ظروف مرتبط ” در فیزیک تشبیه کنیم که تغییر سطح مایع در یکی از ظرف ها باعث تغییر آن در همه آنها میگردد. با این کارکردِ بازار نیروی کار تردیدی نمیتوان داشت که فقر و فلاکت کارگران بیکار، ارزش همه بخش های نیروی کار را پائین میاورد و قدرت چانه زنی همه کارگران را تضعیف میکند. در واقع سرمایه بدون تبدیل بخشی از کارگران به ” ارتش ذخیره کار” یا “جمعیت اضافی ” نمیتواند به خودگستری اش ادامه بدهد. هرچه این ” جمعیت اضافی ” بیشتر بشود و هرچه بی دفاع تر باشد، قدرت چانه زنی کل کارگران در مقابل سرمایه داران ضعیف تر خواهد شد و سازمانیابی آنها دشوارتر. بنابراین تشکل سراسری بیکاران فقط برای دفاع از ابتدائی ترین حقوق انسانی خود آنها نیست، برای تقویت موقعیت کارگران شاغل هم هست. با توجه به این حقیقت است که مؤسسان ” تشکل سراسری کارگران بیکار” در بیانیه شان به درستی یادآوری میکنند که “… کارگر شاغل و بیکار دو صف مقابل هم نیستند و منافعی جدا ازهم ندارند و هردو متعلق به یک طبقه هستند و منافع شان مشترک است.”
دشواری هائی که باید بر آنها چیره شد
ضرورت حیاتی تشکل سراسری کارگران بیکار شکل گیری آن را آسان تر نمیکند. حقیقت( حقیقتی که هرگز نباید نادیده گرفته شود) این است که ایجاد چنین تشکلی، مخصوصاً در شرایط کنونی ایران، کاری است بسیار دشوار. وظیفه این تأکید ایجاد دل سردی در فعالان کارگری شجاعی که آستین ها را برای کاری کارستان بالا زده اند، نیست. میخواهم بر ضرورت هشیاری نسبت به راه دشواری که در پیش است تأکید کنم. زیرا معتقدم بدون این هشیاری، اراده آگاهانه و پیگیری که شرط لازم برای ادامه چنین کارزاری است، به وجود نخواهد آمد. عواملی که شکل گیری تشکل سراسری کارگران بیکار را دشوار میسازند، این ها هستند :
١- کارگران بیکار، همان طورکه قبلاً اشاره کردم، به گروه های بسیار گوناگونی تقسیم میشوند وتنها نقطه مشترک آنها همان بیکاری است که با وجود تمامی گوناگونی ها سرنوشت مشترکی را برای همه آنها رقم میزند. و خودِ بیکاری به یک اعتبار یعنی پخش و پلا بودن. زیرا کار است که کارگران را در محیط واحد، در رشته اقتصادی معیّن و در سیستم کنترل معینی گردهم میاورد و بنابراین پیوند مشخص وزنده ای میان آنها برقرار میکند. البته بیکاری تجربه تلخی است که هر لحظه احساس میشود، مانند دردی که همیشه حضورش را به شما یادآوری میکند وگاهی حتی در خواب. اما لمس این درد به خودی خود نمیتواند شما را با همه کسانی که از آن رنج میبرند، پیوند بدهد.
٢- محیط کار در گردهم آوردن کارگران و ایجاد ارتباط میان آنها نقش بسیار مهمی دارد. تصادفی نیست که کارگران کارگاه های بزرگ امکانات سازمانیابی بهتری دارند و برعکس، سازمانیابی کارگران ” نظام کار خانگی ” و کارگران شاغل در کارگاه های کوچک معمولاً با دشواری هائی همراه است. در مورد بیکاران این دشواری بسیار برجسته تر میگردد. نداشتن کار، بنا به تعریف، یعنی بیرون افتادن از محیط کار و محروم شدن از حضور هم زمان در یک مکان واحد و فضای مشترک، وبنابراین دشوار شدن ارتباط گیری باهم. به همین دلیل در سازمانیابی بیکاران مسأله ای که پیش از هر چیز دیگر مطرح میشود، این است که چگونه میشود جائی برای ارتباط گیری آنها پیدا کرد. بدون این محل ارتباط، بیکاران به عنوان یک جمع اصلاً نمیتوانند وجود داشته باشند.
٣- بیکاران برخلاف کارگران شاغل با کارفرمای مشخصی روبرو نیستند و بنابراین طرف گفتگوی مشخصی ندارند. طرف گفتگوی آنها خواه ناخواه دولت است. و در شرایطی که دولت رسماً یا عملاً خود را به حق کار متعهد نمیداند، آنها حتی در دستگاه های دولتی نیز طرف گفتگوی مشخصی ندارند. این نبود طرف گفتگوی مشخص، ناگزیر ظرفیت سازمانیابی بیکاران را تضعیف میکند وامکان توسل به بسیاری از تاکتیک های مبارزاتی کارگران شاغل را از آنها میگیرد. بعلاوه، طرف شدن با دولت، مخصوصاً در یک نظام استبدادی، توان بسیار بیشتری میطلبد تا رویاروئی با یک کارفری خصوصی.
٤- خواست های کارگران بیکار ضرورتاً خصلت کلان- اقتصادی دارند. این خواست ها به دو گروه اصلی تقسیم میشوند : خواست های مربوط به حق کار و خواست های مربوط به تأمین اجتماعی. وهر دو در سطح عمومی قابل دستیابی هستند. به عبارت دیگر، بیکاران ناگزیرند برای رسیدن به خواست هایشان بر کل جامعه و ساختار قدرت فشار بیاورند و قوانین را تغییر بدهند و ضمانت اجرائی برای قوانین مورد نظرشان به وجود بیاورند. تردیدی نیست که چنین خواست هائی بدون یک جنبش سراسری که از قدرت بسیج بالائی هم برخوردار باشد، برآورده نخواهند شد.
٥- مبارزه بیکاران نمیتواند در سطح یک مبارزه صنفی و اقتصادی متوقف شود و به ناگزیر خصلت سیاسی پیدا میکند. زیرا هر کارزاری با خواست های عمومی که با دولت سروکار داشته باشد و هدف هایش فقط از طریق فشار بر دولت و تغییر در آرایش سیاسی جامعه قابل دستیابی باشد، ضرورتاً یک کارزار سیاسی است. سیاسی شدن مبارزه بیکاران در ایران، به احتمال زیاد،بسیار شتابان تر خواهد بود، به دو دلیل : نخست این که در جمهوری اسلامی هر فعالیت مستقل از دولت، دیر یا زود، تهدیدی علیه موجودیت رژیم ارزیابی میشود و بنابراین از طرف خودِ حکومت به یک پدیده سیاسی تبدیل میگردد، صرف نظر از این که واقعاً سیاسی باشد یا نه. دوم این که جمهوری اسلامی حتی اگر در مقابل بیکاران تعهدی بپذیرد، حتماً خواهد کوشید آن را به شیوه ای پدرسالارانه اجرا کند، یعنی نه همچون یک حق شهروندی، بلکه چیزی در حد بخشش از طرف ” حکومت امام زمان ” و بنابراین با شرط و شروطِ وفاداری به ولایت فقیه با تمام مقدمات و مقارنات پیچ در پیچ آن. تشکل مستقل بیکاران مسلماً نمیتواند با این نوع برخورد پدرسالارانه و تبعیض آمیز کنار بیاید وگرنه معنایش را از دست میدهد. در نتیجه، تشکل سراسری بیکاران، به محض تبدیل شدن به یک جنبش قابل توجه، با حساسیت و دشمنی شدید حکومت روبرو خواهد شد.
از کجا باید شروع کرد وچگونه باید پیش رفت؟
با همه داشواری هائی که شمردم، تشکل سراسری بیکاران، بی هیچ تردید، هدفی است دستیافتنی. نگاهی به تجربه جهانی پیکارهای طبقاتی کارگران نشان میدهد که در جنبش کارگری تقریباً هیچ چیز به آسانی به دست نمیآید و هر چیز به دست آمده ، اگر با قدرت پاسداری نشود، به آسانی میتواند از دست برود. طبقه محروم اگر دشوار را با نشدنی خویشاوند ببیند، باید به ” نواله ناگزیر” تقدیر “گردن کج کند”. فراموش نکنیم که پیوندهای درهم تنیده کارگران و پیکارهای طبقاتی دشوار آنها بوده که بسیاری از نشدنی های دیروز را به بدیهی ترین حقوق انسانی امروزی تبدیل کرده است. پس به جای سرگردانی در باره ” آیا میشود؟ ” بگذارید به مسأله “چگونه میشود؟ ” بپردازیم. در این جا من سعی میکنم برمبنای درک خودم از تجارب مختلف جنبش کارگری، نکاتی را که فکر میکنم برای مقابله با مشکلات میتوانند راه گشا باشند، یادآوری کنم. نکاتی که اشاره میکنم، فقط در صورتی میتوانند مفید باشند که به بحث و مبادله تجربه در میان فعالان و سازمانگران کارگری دامن بزنند. تردیدی نباید داشت که تجربه های نو از دل خودِ پیکارهای طبقاتی به دست میآیند و تجربه های پیشین را پربارتر میسازند.
١- اهمیت تازه بیکاران. بیکاری، همان طور که پیشتر اشاره کردم، ارتباط و همبستگی را ضعیف تر میسازد. اما کارگرانی که تازه بیکار شده اند، تا حدی از این قاعده مستثنی هستند. زیرا پیوند های شغلی و ارتباطات رسته ای بلافاصله از بین نمیروند. کارگران تازه بیکار شده معمولاً به آسانی بیکاریشان را نمیپذیرند. آنها هنوز در تکاپو هستند که یا دوباره بر سر همان کارشان برگردند یا در رابطه با کار از دست رفته و مهارت ها و تجربه های مرتبط با آن کار دیگری پیدا کنند. و در هر دو حال ارتباطات شغلی قابل توجهی دارند و دست کم تا مدتی محکم به آنها میچسبند. گذشته از این، در ایران پدیده گسترده بیکار سازی جمعی باعث میشود که کارگران تازه اخراج شده همبستگی فعالی باهم داشته باشند و به اقدامات اعتراضی جمعی دست بزنند. نگاهی به حرکت های کارگری ایران در ده- دوازده سال گذشته تردیدی باقی نمیگذارد که بخش بزرگی از این حرکت ها به کارگران تازه بیکار شده تعلق دارد. با توجه به این دلایل، تازه بیکاران در مبارزه برای تشکل سراسری کارگران بیکار نقش بسیار مهمی میتوانند بازی بکنند. در واقع آنها هسته مرکزی هر تجمعی خواهند بود که برای تشکل بیکاران به وجود میآید. البته فراموش نکنیم که خودِ کارگران تازه بیکار شده نیز جمع یک دستی نیستند، بلکه درست به دلیل تازه بیکار بودنشان به گروه های شغلی و رسته ای گوناگونی تقسیم میشوند. نادیده گرفتن این تقسیمات میتواند آنها را از پیوندها و تجمعات نقداً موجودشان (که تکیه گاه اصلی سازمانیابی شان باید باشد ) محروم کند. همین الآن چیزی که مبارزات کارگران بیکار را امکان پذیر میسازد، تجمعاتی است که تا حدی هنوز بر پایه پیوندهای شغلی و رسته ای عمل میکند و مخصوصاً آنها را با مکان های مشخص گره میزند.
٢- ضرورت پایه های محلی و ارتباطات سراسری. هر جنبشی با هدف های بزرگ ناگزیر باید دارای پایه های محلی و ارتباطات توده ای باشد. هیچ جنبش بادوامی را نمیتوانید پیدا کنید که بدون پایه های محلی شکل گرفته باشد. زیرا از طریق آشنائی های روزمره تنگاتنگ است که مردم میتوانند با همدیگر آشنا شوند ، به هم دیگر اعتماد کنند و به مشارکت فعال در سازماندهی اقدامات دنباله دار بپردازند. شاید یک تظاهرات حتی توده ای را بشود بدون پایه های محلی جاافتاده برای یک یا دوبار به راه انداخت، ولی سازماندهی تظاهرات دنباله دار وتناوبی، خواه ناخواه پایه های محلی خود را به وجود میآورد، گاهی حتی علیرغم بی میلی هدایت کنندگان آن. در واقع وجود پایه های محلی یکی از لوازم شکل گیری دموکراسی درونی در یک جنبش توده ای است. جنبش کارگران بیکار، چه در مرحله آغازین و چه در جریان گسترش به پایه های محلی نیاز دارد، یعنی به هسته هائی که در هر محل شکل میگیرند تا بیکاران آن محل را با هم مرتبط کنند. این پایه ها به ویژه برای جنبش بیکاران اهمیت بسیار زیادی دارند و در واقع جای همه ارتباطاتی را میگیرند که کارگران شاغل را به هم پیوند میدهند. در این پایه های محلی است که کارگران بیکار تعلق به یک نیروی جمعی را کشف میکنند و در آن جمع هویتی پیدا میکنند که میتواند بخشی از خلاء هویتی ناشی از بیکاری را پر کند. در این جاست که آنها میتوانند در شکل دادن به جمع شان وترسیم خط پیشروی آن مداخله کنند. اما پایه های محلی، هر قدر هم فعال باشند، به تنهائی نمیتوانند جنبش کارآمدی به وجود بیاورند. آنها شرط لازم برای شکل گیری جنبش سراسری هستند، نه شرط کافی. ارتباطات سراسری است که میتواند آنها را به هم پیوند دهد و یک جنبش توده ای کارآمد به وجود بیاورد. ارتباطات سراسری است که میتواند نیروی عظیم بیکاران را به خود آنها و به دیگران نشان بدهد و همدلی وهمراهی کارگران شاغل وجنبش های اجتماعی پیشرو را برای آنها تأمین کند. ارتباطات سراسری است که میتواند فعالان جنبش بیکاران را با افق های گسترده اجتماعی و سیاسی آشنا سازد و به خواست های آنها پژواک و مشروعیت توده ای و سراسری ببخشد. خلاصه : پایه های محلی و ارتباطات سراسری دو بازوی حیاتی برای شکل گیری جنبش سراسری بیکاران محسوب میشوند.
٣- ضرورت محل تجمع شناخته شده. شکل گیری پایه های محلی بدون داشتن جائی شناخته شده برای گردهم آئی های منظم در هر محل عملاً ناممکن است. کارگران بیکار که از محل کار و ارتباطات شغلی محرومند، به جای نسبتاً ثابت وشناخته شده ای در هر محل نیاز دارند که به طور مرتب بتوانند در آنجا گردهم بیایند و درباره خواست ها و مشکلات شان باهم به رای زنی بپردازند. چنین محلی میتواند یک قهوه خانه باشد یا جائی در یک پارک عمومی یا جلوی اداره کار یا یک پاتوق محلی بی هزینه یا کم هزینه. در هر حال، گردهم آئی باید در محلی شناخته شده باشد و در روز هائی تا حد امکان ثابت که همه بیکاران محل بتوانند به راحتی و بدون هزینه در خور توجه در آن شرکت کنند. وهمچنین گردهم آئی ها باید علنی باشند وهیچ بیکاری در آنها غیرخودی تلقی نشود.تردیدی نباید داشت که عوامل پلیس در گردهم آئی های علنی شرکت خواهند کرد. باوجود این، گردهم آئی علنی معمولاً به صرفه تر و کم هزینه تر است. زیرا مخفی شدن گردهم آئی ها دامنه شرکت کنندگان در جنبش بیکاران را محدود میسازد، چیزی که میتواند برای این جنبش خفه کننده باشد.
٤- ویژگی اقدامات بیکاران. جنبش بیکاران به شرطی پا میگیرد و تا جائی دوام میآورد که بتواند به برجسته ترین شکل ممکن، توجه کل جامعه را به مشکل بیکاری جلب کند و بر ساختار قدرت فشار بیاورد. این کار از طریق اقدامات پیگیر و قابل رویت برای شمار هرچه بیشتری از مردم امکان پذیر است. اما بیکاران نمیتوانند به پاره ای از اقدامات جمعی دست بزنند. مثلاً آنها نمیتوانند از اعتصاب (که کارآمدترین اهرم فشار کارگران شاغل محسوب میشود ) استفاده کنند. آنها ناگزیرند به اقدامات ویژه ای روی بیاورند. تظاهرات وتحصّن دوشکل اقدام جمعی هستند که برای جنبش بیکاران اهمیت ویژه ای دارند. زیرا اینها اقداماتی هستند که میتوانند مشکل بیکاری را با سروصدای کافی در میان عموم مردم مطرح کنند و قدرت سیاسی را ناگزیر سازند نسبت به آن واکنش نشان بدهد. برای بالا بردن اثرگذاری این اقدامات گاهی بیکاران مجبور میشوند عمداً آنها را در زمان و مکانی سازمان بدهند که در روال عادی زندگی جامعه اختلال ایجاد کند. مثلاً تصادفی نیست که گاهی بیکاران در شلوغ ترین خیابان ها یا میدان های شهر به تظاهراتِ نشسته دست میزنند یا اتوبان های مهمی را بند میاورند. شاید نیازی به گفتن نباشد که تحصن و تظاهرات، مخصوصاً در جمهوری اسلامی ، غالباً ” برهم زدن نظم عمومی ” تلقی میشود. به عبارت دیگر، بیکاران ناگزیرند به اقداماتی دست بزنند که آنها را در مقابل ” قانون” قرار میدهد. این رویاروئی با ” قانون” یکی از نتایج گریزناپذیر موجودیت جنبش بیکاران است. زیرا بیکاران برای رسیدن به خواست هایشان ناگزیرند برقدرت سیاسی فشار بیاورند و گرنه اصلاً نمتوانند دورهم جمع بشوند. جنبش بیکاران اگر بخواهد فقط به اقدامات قانونی بسنده کند، ناگزیر میشود به کارآمدترین تاکتیک های مبارزاتی اش پشت کند. ساده لوحی است اگر فکر کنیم که در ایران امروز بیکاران میتوانند با گرفتن اجازه رسمی از مقامات دولتی تظاهرات وتحصن سازمان بدهند. واما اشکال مبارزاتی دیگری مانند تومار نویسی و مراجعه به ادارات مربوطه دولتی معمولاً اثرگذار نیستند و جمع بیکاران را از نفس میاندازند.
٥- ضرورت اجتناب از سیاسی شدن بیش از حد. اگر موجودیت جنبش بیکاران به اقداماتی وابسته است که درغالب موارد خواه ناخواه خصلت فراقانونی پیدا میکنند، پس باید قبول کرد که این جنبش نمیتواند فقط در حد مسائل صنفی و اقتصادی متوقف شود و ناگزیر است به طور مرتب یا دست کم متناوب، خصلت سیاسی پیدا کند. گذشته از این، فشار برقدرت سیاسی (یعنی چیزی که مضمون ناگزیر اقدامات این جنبش است ) در نظامی مانند جمهوری اسلامی ، بیش از یک کار سیاسی است واز طرف رژیم نوعی مخالفت با نظام تلقی میشود. با توجه به این حقیقت، سازمانگران جنبش بیکاران باید نسبت به خطر سیاسی شدن بیش از حد این جنبش هشیاری ویژه ای داشته باشند و گرنه جنبش سراسری بیکاران هرگز پا نخواهد گرفت . اما سیاسی شدن بیش از حد یعنی چه؟ حد مطلوب را مصالح خودِ جنبش بیکاران تعیین میکند. به عبارت دیگر، رویاروئی با رژیم تا جائی برای این جنبش لازم است که به شکل گیری وگسترش آن کمک کند، نه کمتر و نه بیشتر از آن. بحث در باره حد مطلوب، ناگزیر این سؤال را پیش میاورد که آیا جنبش بیکاران حتماً باید جزئی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی باشد؟ این سؤالی است که البته در مورد جنبش های اجتماعی دیگر نیز خواه ناخواه مطرح است. پاسخ به این سؤال بستگی دارد به این که آیا جنبش های اجتماعی را صرفاً وسیله ای در خدمت مخالفت با رژیم مینگریم یا موجودیتِ خودِ آنها را نیز لازم ومهم میدانیم. من طرفدار شق دوم هستم و شکل گیری وگسترش خودِ جنبش های اجتماعی مترقی را بسیار مهم و حیاتی میدانم. بعضی ها مخالف چنین نظری هستند و میگویند حالا باید همه چیز را در خدمت مخالفت با رژیم و سرنگونی آن به کار گرفت. از نظر من اینها تا جائی که بر ضرورت وفوریت سرنگونی جمهوری اسلامی تأکید میورزند، مطلقاً حق دارند. اشتباه آنها از جائی شروع میشود که نسبت به فاعل سرنگونی حساسیت کافی نشان نمیدهند. مسأله این است که فاعل سرنگونی و حتی چگونگی سرنگونی کم اهمیت تر از خودِ سرنگونی نیست. اگر سرنگونی جمهوری اسلامی نتواند به آزادی و برابری ایرانیان وتأسیس دموکراسی در این کشور بیانجامد، همان مصیبتی را در پی خواهد آورد که سرنگونی استبداد سلطنتی به دنبال آورد. سرنگونی جمهوری اسلامی به شرطی میتواند به دموکراسی بیانجامد که بوسیله جنبش آگاهانه و مستقل خودِ مردم ایران صورت بگیرد. جنبش آگاهانه و مستقل مردم ایران از برآیندِ جنبش های اجتماعی مترقی و با تکیه بر آنها به وجود میاید و نه از راه افتادن گله وار مردم به دنبال یک رهبری فرّه مندِ به ظاهر همه دان و همه توان. این تأکیدات سرنگونی را عقب نمیاندازد،بلکه برعکس، شتاب میدهد. اگر قرار نیست جرج بوش ما را از شرّ جمهوری اسلامی آزاد سازد ( همان طور که مردم عراق را از چاله درآورد و در چاه افکند ) و اگر قرار است که خودِ مردم ایران این رژیم جهنمی را درهم بشکنند، پس باید بپذیریم که گسترش دامنه مبارزات مختلف مردم و بهبود سازمانیابی آنها تنها عاملی است که میتواند سرنگونی رژیم را شتاب بدهد. بنابراین تأکید بر اهمیت جنبش های اجتماعی به هیچ وجه به معنای بی اعتنائی به ضرورت و فوریت سرنگونی رژیم نیست. در هر حال تنزل نقش جنبش های اجتماعی به سطح صرفاً یک وسیله برای سرنگونی رژیم، بسیار گمراه کننده وخطرناک است. هر یک از این جنبش ها به خودی خود اهمیت دارند و بنابراین باید از منطق وجودی آنها دفاع بشود و مصالح شان باید مورد توجه قرار بگیرد. دفاع از منطق وجودی جنبش بیکاران ایجاب میکند که سیاسی شدن آن در حدی باشد که موجودیتش را به خطر نیندازد. دلیل وجودی جنبش بیکاران مبارزه برای خواسته های اصلی بیکاران است،یعنی تأمین حق کار و بیمه بیکاری.خواسته های دیگر،هرقدر هم برحق و فوری باشند، نباید این خواسته های اصلی را تحت شعاع قرار بدهند و پی گیری آنها را مختل سازند و گرنه جنبش بیکاران دلیل وجودی خود را از دست خواهد داد و ازهم خواهد پاشید. فراموش نباید کرد که هر فرد بیکار ضرورتاً مخالف جمهوری اسلامی نیست و حتی بسیاری از آنهائی که مخالفند، حاضر نیستند خطرات رویاروئی با رژیم را پذیرا باشند. اما تک تک آنها میتوانند از طریق تعقیب خواسته های شان رابطه میان سرنوشت مصیبت بار بیکاران و نظام سیاسی موجود دریابند. در هر حال اگر تشکل بیکاران پا بگیرد و به جنبشی سراسری تبدیل شود، مسلماً نیروئی در برابر جمهوری اسلامی خواهد بود، نه در کنار آن.
٦- اهمیت تصوری روشن از هدف و مراحل پیشروی جنبش. همه بیکاران خواست های فوری یکسانی ندارند. مثلاً در حالی که کارگران تازه بیکار شده ممکن است هنوز امید برگشتن برسر کار سابق شان را از دست نداده باشند، جوانان بیکاری که هرگز شاغل نبوده اند چنین امیدی نمیتوانند داشته باشند. اما اگر قرار باشد اینها تشکل واحدی بوجود بیاورند، علاوه بر خواست های فوری خاص خودشان، باید بتوانند حول خواست های مشترکی هم متحد شوند. در واقع دست یافتن به تصور روشنی از این خواست های مشترک و ضرورت و اهمیت آنها یکی از لوازم شکل گیری تشکل بیکاران است. خواست هائی که همه بیکاران میتوانند و باید حول آنها متحد شوند، عبارتند از : حق کار وبیمه بیکاری. حق کار یکی از عناصر پایه ای حقوق بشر مدرن است و در جامعه امروزی ( که اقتصاد سنتی معیشتی عملاً بی معنا شده ) یکی از تضمین های پایه ای ترین اصل حقوق بشر، یعنی حق حیات، محسوب میشود. اما حق کار گرچه در روی کاغذ همه جا یک اصل پذیرفته شده است، در عمل تا زمانی که سرمایه داری پابرجاست یک هدف دست نیافتنی است. زیرا همان طور که پیشتر گفتم، سرمایه داری بدون نیروی کار ذخیره نمیتواند دوام بیاورد. در واقع، اضافه جمعیت نسبی قانون مطلق نظام سرمایه داری است. به همین دلیل، همه قوانین مربوط به حق کار حتی در پیشرفته ترین دموکراسی های سرمایه داری به نحوی تنظیم میشوند که برای سرمایه دست و پا گیر نباشند. با توجه به این حقیقت، جنبش بیکاران ناگزیر است مبارزه برای حق کار را از مجرای مبارزه برای بیمه بیکاری پیش ببرد. برای این کار لازم است پیش وبیش از هرچیز بیمه بیکاری به عنوان یک حق شهروندی مطرح شود و مورد دفاع قرار بگیرد، حقی که هر بیکاری باید از آن برخوردار شود. دستگاه های ایدئولوژیک حاکم در جامعه سرمایه داری میکوشند بیمه بیکاری را نوعی صدقه تصویر کنند و استفاده ازآن را تا حد امکان تا سطح کاری شرم آور و تحقیر آمیز پائین بیاورند. فرهنگ طبقاتی کارگران باید در مقابل این سم پاشی ها بیایستد و نشان بدهد که بیکاری محصول ناکارآمدی ساختاری نظام سرمایه داری است که حق حیات و شهروندی شمار بزرگی از افراد را بی معنا میسازد. جنبش بیکاران در گستراندن و جاانداختن این موضع طبقه کارگر نقش مهمی بر عهده دارد. دومین خواست مهمی که جنبش بیکاری باید به عنوان آماج عمومی پیکارهایش مطرح کند، این است که بیمه بیکاری نباید از حداقل نیاز های معیشتی فرد بیکار و خانواده تحت تکفل او کمتر باشد. تأکید براین اصل است که میتواند بیمه بیکاری را با حق کار ( به عنوان یک مفهوم مشخص کاربردی ) پیوند بدهد و این را نیز با مفهوم حق حیات مرتبط سازد. و گرنه بیمه بیکاری چیزی در حد صدقه خواهد بود، با تمام پیامدهای تحقیرکننده وذلیل کننده آن و نه چیزی بیشتر. سومین خواست عمومی کلیدی، پیوند بیمه بیکاری با حق مسکن، بهداشت ودرمان وآموزش است تا نشود فرد بیکار را با دادن چندرغازی به نام “مقرری بیکاری” به دست قانون جنگل سرمایه داری ( یعنی قانون “بازارآزاد” ) رها کرد. و اما چهارمین خواستی که باید مورد تأکید جنبش بیکاری باشد، نظارت نمایندگان منتخب تشکل های مستقل (از دولت ) کارگری بر چگونگی اجرای قوانین بیمه بیکاری است. مسلم است که این خواست ها به سادگی به دست نخواهند آمد و بعضی از آنها ممکن است در جمهوری اسلامی اصلاً دست نیافتنی باشند، اما این از اهمیت هیچ یک از آنها نمیکاهد. تشکل بیکاران به شرطی میتواند به راستی سراسری وتوده ای شود که از لوازم دستیابی به هدف خود تصور روشنی داشته باشد و تجربه جنبش کارگری در کشورهای مختلف نشان میدهد که بدون چهار خواست کلیدی یاد شده بیمه بیکاری در عمل روی کاغذ میماند. ممکن است جنبش بیکاری ما در آغاز ناگزیر باشد بیش از تأکید بر این خواست های پایه ای عمومی روی خواست های فوری و مشخص این یا آن گروه بیکاران متمرکز شود، ولی حتی در آن حالت نیز نباید از طرح خواست های عمومی طفره برود، زیرا این خواست ها در حُکم پرچم جنبش سراسری بیکاران هستند و بدون آنها مبارزات بیکاران در سطح محلی و گروهی درجا خواهد زد و از افق های گسترش و پیشروی محروم خواهد شد.
٧- اهمیت بهره برداری فعال از قوانین و امکانات موجود. جنبش بیکاران مانند هر جنبش اجتماعی دیگر ناگزیر است از تمامی امکانات و فرصت های قانونی و اخلاقی وسیاسی دم دست برای پیش کشیدن وگستراندن خودش استفاده کند. مثلاً حق کار و بیمه بیکاری یکی از اصول پذیرفته شده حقوق بشر است که در ماده ٢٣ اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متحد ( ١٩٤٨ ) با صراحت بیان شده است. قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز ( در اصول ٢٨-٢٩-٣٠-٣١ ) حق برخورداری از کار، بیمه بیکاری، بهداشت و درمان، آموزش و مسکن را جزو حقوق پایه ی افراد ملت به رسمیت میشناسد. یعنی بیکاران خواست هائی دارند که خودِ رژیم نیز نمیتواند آنها را خواست هائی نامشروع و غیر قانونی معرفی کند. باوجود این، قانون بیمه بیکاری رژیم ( مصوّب ١٣٦٩ ) جز زیر پاگذاشتن صریح و همه جانبه اصول یادشده قانون اساسی معنائی ندارد. زیرا اولاً بیمه بیکاری را منحصر به افرادی میکند که مشمول قانون کار هستند. در حالی که اکثر کارگران و به ویژه محروم ترین و مظلوم ترین آنها، از شمول قانون کار بیرون هستند؛ ثانیاً بخش بزرگی از بیکاران (یعنی جوانان ) را که هنوز فرصت اشتغال (یا اشتغال رسمی ) نداشته اند، از زیر پوشش خارج میکند؛ ثالثاً بیمه بیکاری را به چیزی در حد صدقه تنزل میدهد که اگر کسی بعد از عبور از هفت خوان تعبیه شده به دریافتش موفق شود، با آن نمیتواند حتی شکم خودش را سیر کند. متمرکز کردن حمله روی همین قانون بیمه بیکاری یکی از نخستین کارهائی است که جنبش بیکاران باید در دستور کار خودش قرار بدهد. البته توهمی نباید داشت که بین پذیرش حقوق مربوط به تأمین اجتماعی در حرف وپذیرفته شدن عملی آنها درّه عمیقی وجود دارد که پرکردن آن در دوران حاکمیت جمهوری اسلامی به احتمال زیاد از محالات است. با این همه، جنبش بیکاران با استفاده از همین زمینه های قانونی میتواند فرصت های خوبی برای طرح خواست ها و سازماندهی خودش به دست بیاورد. گذشته از این، جمهوری اسلامی همیشه کوشیده است با تظاهر به طرفداری از ” مستضعفان” میان خواست ها ی اقتصادی و سیاسی مردم شکاف بیندازد و آنها را در برابر هم قرار بدهد. تشکل های مستقل کارگری بهتر از هر نیروی دیگری میتوانند این بازی قدیمی و شناخته شده رژیم را خنثی کنند. در این زمینه تشکل بیکاران مسلماً میتواند نقش مهمی داشته باشد. زیرا خودِ موجودیت تشکل مستقل سراسری بیکاران رژیم را در موقعیت متناقضی قرار خواهد داد. اگر آنها چنین تشکلی را ( که صرفاً خواهان چند حق پایه ای پذیرفته شده در قانون اساسی خودِ رژیم است ) سرکوب کنند، فقط قانون اساسی شان را به طور علنی زیر پا نگذاشته اند، بلکه ناگزیر شده اند ماسک مستضعف پناهی شان را نیز کنار بزنند؛ واگر آن را تحمل کنند، بساط بازی مستضعف پناهی در برابر آزادی خواهی کساد شده است. به عبارت دیگر، سرکوب تشکل بیکاران برای رژیم پرهزینه خواهد بود. و جنبش بیکاران میتواند از این موقعیت استفاده کند. فراموش نکنیم که همین چند ماه پیش بود که تقریباً همه کاندیداهای ریاست جمهوری حمایت از” اقشار آسیب پذیر” را در صدر وعده های انتخاباتی شان گذاشته بودند. یکی عوام فریبانه وعده میداد که ماهانه پنجاه هزار تومن به هر ایرانی کم درآمد خواهد داد؛ دیگری مدعی بود مجمع تشخیص مصلحت طرح تأمین اجتماعی جامعی در آستین دارد که بعد از انتخاب او به فاصله چند ماه میتواند تصویب و به اجراء گذاشته شود. و آن یکی وعده میداد که با از بین بردن فساد در بالا، در آمد نفت را در خدمت فقر زدائی به کار خواهد گرفت. و حالا میدانیم که همه آن وعده ها دروغ های بی شرمانه ای بودند که قرار بود به محض پایان بازی های انتخاباتی به فراموشی سپرده شوند. اما اکنون جنبش بیکاران میتواند با استناد به همان وعده ها خواست های خودش را پیش بکشد و بر کل نظام فشار بیاورد. تردیدی نباید داشت که با دست گذاشتن روی آن وعده ها نمیتوان به بیمه بیکاری دست یافت، اما میتوان فضای قانونی و تبلیغی مساعدی برای شکل گیری تشکل مستقل بیکاران به وجود آورد.
٨- اهمیت جلب حمایت و همبستگی غیر بیکاران. جنبش های اجتماعی نمتوانند به صورت جزیره های جدا از هم گسترش یابند. در زندگی واقعی آنها به شکل جنبش های متداخل و تنیده باهم پا میگیرند. بنابراین جنبش بیکاران ناگزیر است با تمام جنبش های اجتماعی مترقی پیوند داشته باشد و سعی کند از پشتیبانی و همبستگی کارگران شاغل و همه گروه های اجتماعی نیازمندِ تأمین اجتماعی برخوردار گردد. در واقع بخش بزرگی از کارگران کارگاه های کوچک مرز قابل توجهی با بیکاران ندارند و بخش بزرگی از غیر بیکاران مانند جوانان در حال تحصیل میدانند که در آینده ممکن است به جرگه بیکاران رانده شوند و بنابراین ظرفیت همدلی فعالی با بیکاران دارند. در ایران امروز حتی کارگران شاغل در موفق ترین واحد ها و مطمئن ترین شاخه های اقتصادی نیز میدانند که رانده شدن به چاه ویل بیکاری مصیبتی است که برسر هر کسی میتواند فرود آید. جنبش بیکاران باید تلاش کند معنای این تهدید را به دیگران یادآوری کند.
٩- مسأله سازماندهی و رهبری. تشکل بیکاران در صورتی میتواند واقعاً سراسری وتوده ای شود که شکل جنبشی داشته باشد. یعنی به روی همه بیکاران باز باشد؛ ابتکارها و پیشنهادهای پایه های محلی در آن خفه نشود؛ تصمیم گیری در باره مسائل و جهت گیری های کل تشکل با بحث واطلاع همه پایه های محلی صورت گیرد؛ پیشقدمان و مؤسسان حرکت از امتیاز ویژه ای برخوردار نباشند؛ و سخنگویان و هدایت کنندگان عمومی حرکت انتخابی باشند و پاسخگو به پایه های محلی. شکل جنبشی، بی تردید، اختلال و کندی های زیادی به وجود میاورد ولی در شرایط کنونی ایران و دست کم در مراحل شکل گیری و گسترش تشکل بیکاران تنها راه عملی و کارآمد است. زیرا اولاً سازمانیابی بیکاران، با توجه به دشواری هائی که پیشتر شمرده ام، نیازمند میدان دادن به ابتکار ها و نظرات همه کوشندگان در آن است و گرنه حرکت در همان گام اول در جا میزند و از نفس میافتد؛ ثانیاً در هر شرایط دیکتاتوری عموماً و درجمهوری اسلامی به طور خاص، یک جنبش علنی در صورتی میتواند دوام بیاورد که قاعده گسترده تری داشته باشد، یعنی بیش از تکیه بر رهبری به پایه های محلی اش تکیه کند. البته یک تشکل یا جنبش سراسری بدون شبکه ارتباطات که واحدهای محلی را به هم وصل کند و همزمانی وهمآهنگی آنها را امکان پذیر سازد، نمیتواند وجود داشته باشد. و شبکه ارتباطات بدون فعالان آزموده و کارآمد تصورناپذیر است. به عبارت دیگر، خصلت جنبشی و رهبری توانا نفی کننده هم نیستند. حقیقت این است که یک جنبش علنی معمولاً به رهبری تواناتر و همه جانبه تری نیاز دارد تا یک تشکل بسته. گذشته از این، جنبش بیکاران به خاطر ویژگی اش با مسائل گوناگونی روبرو خواهد بود که حل آنها به رهبری واقعاً کارآمد و در عین حال بسیار مقبول ( از طرف کوشندگان خودِ جنبش ) نیاز دارد.
در پایان یک بار دیگر تأکید میکنم که ابتکار مؤسسان “تشکل سراسری کارگران بیکار” پاسخی است به یک نیاز حیاتی جنبش کارگری ما و شایسته آن است که از طرف همه فعالان کارگری و مبارزان پیکارهای طبقاتی و پیشرو مورد توجه و پشتیبانی قرار بگیرد. نباید گذاشت این تلاش در حد یک بیانیه یا در سطح محلی باقی بماند.
١٥ آبان ٨٤
نگاهی به مسائل جنبش کارگری ایران و ضرورت حبهه واحد کارگری
بهروز فراهانی
این روزها آنها که به نقش دوران ساز طبقه کارگر در تغییرات ریشه ای و انقلابی در ایران معتقد ند و در راه ارتقا آگاهی کارگران و حقوق بگیران ایران تلاش میکنند با شنیدن اخبارمبارزات کارگری که از ایران میرسند ، نفسی تازه میکشند . برای اولین بار بعد از سالها این نه جنبش عمومی ضد استبدادی با مضمونی کاملا سرمایه دارانه، بلکه جنبش طبقه کارگر است که بخش عمده اخبار داخل را به خود اختصا ص میدهد. این نه طومار نویسی رفراندم طلبانه ، و یا نامه های عاجزانه این یا آن دسته از “اساتید و روشنفکران” برای “رعایت این یا آن حق در چارچوب فعلی”، بلکه درخواستهای مجدانه کارگران برای برپائی تشکیلات مستقل خود است که هر روز در شهرهای بزرگ یا واحدهای تولیدی مطرح میشود و این دندان شکن ترین پاسخ به کسانی است که با تمسخر می پرسیدند که “آیا در این شرایط اقتصاد یات «فراصنعتی» طبقه کارگری باقی مانده است ، آنهم در ایران ؟ ” آفتاب آمد دلیل آفتاب ! (1)
سالهاست که از برکت رژیم جمهوری اسلامی و سیاستهای نئولیبرالی دولت و سرمایه داران، فشار بطور فزاینده ای به روی کارگران ایران افزایش پیداکرده است . گرچه با تسلط بورژوازی سوداگر پس از فروکش امواج انقلاب بهمن و استحاله دولت بناپارتیستی مذهبی به یک دولت سرمایه داری “متعارف” مذهبی ، مسئله کاهش سهم تولید داخلی و افزایش سوداگری و در نتیجه تقویت جنبه منفی و خرابکارانه سرمایه داری، از همان چند سال بعداز شکست انقلاب شکل غالب انباشت سرمایه در ایران به وضوح خود نشان میداد ، اما پس از روی کار آمدن دولت رفسنجانی و جهت گیری آشکار و با برنامه در جهت تطبیق سیاستهای اقتصادی رژیم با برنامه های بانک جهانی و صندوق بین المللی ، که لازمه ورود به سازمان بین المللی تجارت است ، این فشار ابعاد بی سابقه ای به خود گرفت . سیاستهای خانه خراب کن “تعدیل اقتصادی” و “مدرنیزه کردن” ماشین تولید در ایران باعث بسته شدن بخشهای کاملی از تولید و صنعت و بیکا ری صدها هزار کارگر و حقوق بگیر ایرانی شد. این گرایش در هر دو دولت خاتمی هم با شدت ادامه پیدا کرد. اگر دولت خاتمی در پیشبرد اصلاحات سیاسی ادعائی اش خوار و زبون بود، آنجا که به سیاستهای لیبرالی در اقتصاد مربوط میشد، جسارت نشان میداد. سیاستهای نوع تاچر حتی در دولت خاتمی بیشتر و شدید تر ازدوران رفستجانی هم بود تا حدی که مسئله خصوصی کردن صنعت نفت ویا حداقل بخشهائی ازآن، آشکارا مطرح شد. طبیعتا همزمان با این سیاستهای اقتصادی ،” رفرم” وفشار به حیطه قانون هم کشیده شد و یورش همه جانبه ای برای تغییر قانون کاری که پانزده سال پیش توسط خود همین رژیم ساخته و پرداخته شده بود وزیر فشا ر کارگران در آن امتیازاتی، ولو اندک، به حقوق بگیران ایرانی داده شده بود ،نیز سازمان داده شد، چرا که حتی این امتیازات ناچیز در زمینه بیمه های اجتماعی، از نظر کارفرمایان دولتی و خصوصی دست و پا گیر و مانع انباشت هر چه بیشتر و سریعتر ارزش اضافی میشدند. کافیست که در این مورد کمی به آه و ناله های روسای اتاقهای بازرگانی گوش کنیم تا متوجه درجه سبعیت سرمایه داران “خودی” بشویم : دکتر مهدی بهکیش رئیس اتاق بازرگانی ایران – ایتالیا میگوید ” من در مذاکره با طرفهای خارجی، همواره با این انتقاد که قوانین کار جمهوری اسلامی بسیار سخت و محدود کننده است روبرو می شدم و میدیدم که خارجیها به لحاظ قانون کار ما، در ایران سرمایه گذاری نمی کنند . اتفاقا یکی از شرایط پیوستن ما به سازمان جهانی تجارت ، بازنگری در قوانین کار داخلیست ولی ما شاهدیم که وقتی بحث اصلاح قانون کار در مجلس شورای اسلامی مطرح میشود ، به لحاظ تقدسی که این قانون در سالهای متمادی به دست آورده، به چه نحوی با اصلاح آن مخالفت می شود .” (به نقل از آوای کار-اردیبهشت 82 – شماره 4 ص 72 ) فشار لاینقطع دولت خاتمی برای تغییر قانون کار در پاسخ به این خواسته بود.
همین نقل و قول نمونه وار به خوبی نشان میدهد که از نظر سرمایه داران ایرانی جایگاه ایران در تقسیم کار جهانی چیزی جز رقابت در عرضه کار هرچه ارزانتر در بازار جهانی نیست . ما در اینجا با یک درخواست ،مثلا ، سرمایه صنعتی از” دولت خودی” برای حفاظت از محصولات داخلی در مقابل فشار کالاهای خارجی روبرو نیستیم ودر واقع هیچکدام از بخشهای سرمایه داری ایران چنین خواسته هائی را مطرح نمیکنند و از این نظر “پروژه” های سرمایه داران ما هیچگونه جهتی برای رشد صنعتی در رقابت با دیگر بخشهای سرمایه داری جهانی نداشته و تنها خواستا ر هر چه ارزانتر کردن کار است . این معنائی جز تعرض هر چه بیشتر و پردامنه تر به حقوق و مزایای حقوق بگیران ایرانی ندارد .
با توجه به خانه خرابی و فقر گسترده ای که حتی خود آمار دولتی هم آن را نشان میدهند،این تعرض، معنائی جز بازپس زدن درآمد کارگران و حقوق بگیران به حداقلهای ممکن ندارد. مارکس در بررسی دستمزد خاطر نشان میکند که دستمزد از دو بخش تشکیل شده؛ یکی حداقلی که برای تامین بقای نسل ،یعنی زنده ماندن کارگر و خانواده اش لازم است یعنی حداقل فیزیکی و یکی بخش تاریخی-اجتماعی آن که با توجه به سطح تمدن و زندگی و توازن قوای کارگران و سرمایه داران در هر کشور و مقطع زمانی معین تعیین میشود. اگر حداقل فیزیکی از حد معینی نمیتواند پائینتر آورده شود، این بخش دوم میتواند بکلی از بین برود و به صفر برسد.تنها و تنها مقاومت کارگران و نهادهای کارگری است که میتواند درحفظ و بالا بردن این بخش دوم موثر باشد.
اگر از این زاویه به جنبش کارگری ایران نگاه کنیم، متوجه میشویم که مبارزه کارگران ایران به حد دفاع از حداقل لازم برای بقاء تنزل پیدا کرده است. بخش اعظم مبارزات کارگری برای کسب حقوقهای پرداخت نشده و پاداشهای معوقه و بخصوص جلوگیری از تعطیل کامل واحدهای تولیدی است. در چنین شرایطی چندان عجیب نیست که ما گاه به گاه خبر خودکشی یک کارگر بیکار و خانواده اش را میشنویم. این جهنمی است که دولت مذهبی و سرمایه داران ایران، ضمن دادن وعده بهشت، برای کارگران و حقوق بگیران جزءایرانی درست کرده اند.
این وضعیت، یعنی تعرض به حداقل درآمد تا حد تنزل کامل آن به حداقل فیزیکی، آن سوختی است که موتور جنبش اعتراضی-اقتصادی کارگران و حقوق بگیران ایران را به حرکت درآورده و علیرغم ارعاب و سرکوب رژیم ، روشن نگاه داشته است . مبا رزه ای که عمدتا خصلت دفاعی داشته است.
از آنجا که چه دولت جمهوری اسلامی، چه سرمایه داران بخش خصوصی،و چه اپوزیسیون جمهوریخواه بورژوائی، هرسه ، در ادامه نظم سرمایه داری توافق دارند و سرمایه واقعا موجود و نه سرمایه داری مجازی ، در ایران مثل همه کشورهای دیگر سرمایه داری چیزی جز سرمایه داری نئولیبرالی نیست و نمی تواند باشد، تا وقتی که یک آلترناتیو که گسست از مدار سرمایه جهانی را هدف خود قرار داده است در ایران به قدرت نرسد، این مسئله، یعنی فشار به روی دستمزدها بمثابه تنها راه “جذاب کردن” اقتصاد ایران در دستور کار دولتمندان قرار خواهد داشت ودر نتیجه مبارزه ناگزیر برای تامین معاش نیز در دستور کار جنبشهای کارگران و حقوق بگیران قرار خواهد داشت وسنگرهائی که امروز ساخته میشوند در نبردهای فردا و پس فردا نیز به کار خواهند رفت .این آن دریائی است که مبارزین سوسیالیست کارگری می بایستی در آن شنا کنند.اما ابعاد قضیه به این ختم نمیشود. در شرایطی که در تمام این سالها بخش عمده گروهها و سازمانهای مدعی سوسیالیسم، عمدتا سیاستها و تاکتیکهای خود را بر اساس توجه یک جانبه به جنبش عمومی وسیاسی ضد استبدادی معطوف کرده بودند و به قول معروف نبضشان تنها با این جنبش می زد،کارگران و حقوق بگیران ایرانی مشغول مبارزه برای امرار معاش و کاهش درد ضربات تازیانه نئولیبرالیسم در ایران بودند.
دراین سالها نسل جدیدی از مبارزان کارگری در میان آنها پیدا شده اند که عمدتا فاقد هرگونه سابقه آموزش سوسیالیستی و ارتباط با سازمانهای کارگری- سوسیالیستی ایرانی و جهانی هستند. اینان کسانی هستند که در اعتصابات ، راهبندان ها ، اشغال کارخانه ها ، تحصن ها ،تظاهرات شهری یا همزمان در چند شهر نقش فعال و سازمانگرانه دارند و بر مسیر حرکت جنبش تاثیر مستقیم میگذارند . بخش عمده این نسل هرگز وارد مبارزه مستقیم سیاسی نشده و تنها در طی مبارزه بر علیه قانون کار عملا در سیاست دخالت کرده است . اما به دلیل خصلت فوق ارتجاعی و سرکوب همه جانبه دولت، هر لحظه با دستگاههای امنیتی رژیم درگیر بوده ،تجربه خانه کارگر و انجمن اسلامی را از سر گذرانده ، به زندان افتاده ،شکنجه شده ، در خاتون آباد کشتار شده و به این نتیجه رسیده است که منافعش را نمیتواند از طریق “بالائی ها” به دست آورد . بدین لحاظ این بخش فعال جنبش کارگری، آمادگی کافی برای چرخش به سمت سیاست را دارد اما ،به دلیل عدم توجه و بی سیاستی اکثریت قاطع گروهها و سازمانهای چپ سوسیالیست به جنبش اقتصادی کارگران و سرکوب منظم رژیم ،تا امروز جنبش عمومی دمکراتیک و ضد استبدادی و جنبش واقعی کارگری که عمدتا اقتصادی و دفاعی است ، به موازات هم پیش رفته اند و این پاشنه آشیل هر دو آنهاست . اما هیچ حرکت ریشه ای در جهت کسب دمکراسی و آزادیهای سیاسی و ، مهمتر از آن نهادینه کردن دستاوردهای احتمالی دمکراتیک بدون مداخله فعال انبوه زحمتکشان ایران ممکن نیست و کسب هیچ امتیاز پایدار و نهادی بدون ورود جنبش کارگری به حیطه سیاست نیز امکان ندارد . تمام تلاش فعالین سوسیالیت کارگری می بایست متوجه این حلقه گمشده باشد .زیرا، همان طور که در بالا متذکر شدم ، اپوزیسیون جمهوریخواه بدلیل گرفتاری اجتناب ناپذیر در چنبره نظام سرمایه داری لیبرالیستی از نزدیک شدن به جنبش کارگری ناتوان و هراسان است . آنها وعده دمکراسی بدون نان می دهند و علیرغم چند جمله کمرنگ در باره عدالت اجتماعی هیچ راه عبوری از جهنم سرمایه داری فعلی را ترسیم نمیکنند و نمیتوانند هم بکنند . از نظر آنها جنبش کارگری تنها باید نیروی کمکی جمهوریخواهی باشد و خواسته های خود را فعلا به نفع “مصالح جنبش دمکراتیک ” در پرانتز بگذارد . میگوئید که این اغراق آمیز است ؟ نگاهی به بسیج بلادرنگ ، گسترده و پر سروصدای جمهوریخواهان برای کوچکترین ” نامه اسا تید و روشنفکران ” امضا شده توسط چند صد نفر و یا اعتراضات دانشجوئی و یا اعتصاب غذای گنجی بیاندازید و سکوت آنها را راجع به دو بیانیه کارگری “کمیته هماهنگی” و “کمیته پیگیری” که هر کدام توسط سه تا چهار هزار کارگر و فعال کارگری امضا شده بودند مورد مداقه قرار دهید ، آنوقت متوجه این “اغراق” میشوید ! آنها اگر هم وارد مسائل جنبش کارگری بشوند ، مثل تنگ نظریشان در مورد مسئله حقوق ملیتها در کشور چند ملیتی ایران ، فقط به قصد کشیدن حد و حدود و تنگتر کردن هر چه بیشتر خواسته های “پائینی ها” ست و نه بیشتر . پس وظیفه پیوند این دو بر دوش فعالین کارگری و سوسیالیست قرار دارد و بس .
این پیوند تنها با گسترش و تعمیق حرکات اقتصادی کارگران و حقوق بگیران به اقدامات سیاسی ، در دفاع جنبش کارگری از حقوق و آزادیهای دمکراتیک سیاسی در متن ادامه جنبش اقتصادی خود ممکن است . این مسئله مهمی است که جنبش اقتصادی کارگران در ادامه خود ناگزیر با آن روبرو خواهد شد و تمام وحشت و تلاش دولت و اپوزیسیون موافق اقتصا د یا ت سرمایه داری از چنین تحولیست و تمام تلاش ما نیز باید در جهت نزدیکتر کردن چنین چشم اندازی باشد.
البته روشن است که چنین تحولی به معنای درگیر شدن همه کارگران و حقوق بگیرانی که امروزه درگیرمبارزه اقتصادی هستند در یک مبارزه تمام عیار سیاسی نخواهد بود . چنین وضیعتی صرفا در یک دوران اعتلای انقلابی ممکن شده و دریک موقعیت انقلابی به اوج و عطف میرسد . تا برقراری چنین شرایطی ، که البته در جوامعی چون ایران بعلت وجود سرکوب خشن و “بی رویه” خیلی سریعتر از جوامع “عادی” سرمایه داری میتوانند پدید بیایند، اکثریت کارگران و حقوق بگیران عمدتا در دفاع از حقوق و سطح زندگی خود دست به مبارزه زده و در یک سطح از مبارزه که به آن مبارزه اتحادیه ای (تریدیونیونی) میگویند بادولت ونظام سرمایه داری درگیر میشوند. کادرهای کارگری ابتدا در این مبارزه شکل میگیرند و بعد به مبارزه سیاسی “کشیده”میشوند. وقتی میگویند که اعتصاب مدرسه انقلاب است منظور از توجه به دیالکتیک این سطوح متفاوت از مبارزه است. مبارزه کارگران در ایران نیز از این قاعده مستثناء نیست . هر چند که وجود دیکتاتوری مذهبی میتواند هر حرکت اعتراضی را به سرعت سیاسی کند، اما این مترادف با سیاسی شدن جنبش توده ای ویا ، مهمتر از آن، سیاسی شدن توده کارگران و حقوق بگیران نیست. لازمه اینکار تضمین کار دراز مدت و دائمی فعالین سوسیالیستی در جنبش جاری اقتصادی کارگران ، همراهی با کارگران و حقوق بگیران در این مبارزه و نشاندن بذر آگاهی سیاسی و طبقاتی در آن است .
امروز زمینه این فعالیت بیش از هر زمان دیگر وجود دارد چرا که ما شاهد به ثمر رسیدن تلاشهای چندین و چند ساله فعالان کارگری در داخل ایران هستیم . سال گذشته فعالیت گسترده و چشمگیر کارگران مبارز ، ضمن ادامه اعتصابات و اعتراضات خود در جهت کسب حقوق و پاداشهای معوقه ، در برگزاری مراسم اول ماه مه از نظر هیچکس پنهان نماند . اقداماتی که با یورش ماموران رژیم در سقز انعکاسی جهانی یافت . بدین ترتیب به لطف اقدامات پیگیر ، در سخت ترین شرایط ، جنبش کارگری ایران خود را در سطح جهان مطرح کرد . حمایت فعالین چپ سوسیالیست و کارگری درخارج از این اقدامات کارگران ایران وتلاش گسترده آنها در انعکاس اخبار کارگران ایران درسطح جهان در خور تقدیر و امریست مبارک که امیدواری به آینده را بیشتر میکند .
در این میان استفاده فعالین کارگری از فضائی که در اثر تلاش رژیم ، ازدولت رفسنجانی تا امروز، برای ورود به نهادهای نگهبان نظم سرمایه داری جهانی و در مرکز آنها صندوق بین المللی و سازمان تجارت جهانی ایجاد کرده حائز اهمیت خاصی است ، چرا که رژیم مجبور به امضای کنوانسیونهائی شد که تشکلهای مستقل کارگری را به رسمیت می شناسد . مانورهای رژیم با ” سازمان بین المللی کار ” برای جا انداختن خانه کارگر و انجمن های اسلامی به جای این “تشکیلات مستقل ” موج اعتراض فعالین کارگری در داخل و خارج را به راه انداخت و سازمان بین المللی کار را به دست و پا انداخت ، مبارزه ای که هنوز ادامه دارد. بعلاوه دست رژیم دیگر برای سرکوب خونین کارگران چندان باز نیست : یک خاتون آباد دیگر و فاتحه هر چه مصالحه با سازمان بین المللی کار خوانده است . بدین لحاظ تا زمانی که سیاست ورود به نهادهای بین المللی در دستور کار رژیم وجود داشته باشد و ما با یک سیاست درهای بسته روبرو نباشیم شرایطی وجود خواهد داشت که اقدامات کارگری در جهت ایجاد تشکلهای مستقل همه جا با سرنیزه روبرو نشود و رژیم مجبور به رعایت یک سری ” ملاحظات دیپلماتیک ” باشد . فعالین کارگری در ایران به خوبی به این مسئله آگاهند و تا امروز استفاده مناسبی از آن کرده اند . این نشان میدهد که فعالین جنبش جدید کارگری هشیارتر از آنی هستند که خصلت دفاعی و اقتصادی مطالبات کارگران اجازه درخشش وتوجه لازم به آن را میدهد .
در چنین شرایطی تشکیل ” کمیته پیگیری برای ایجاد تشکلهای کارگری ” ، ” کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری ” و بویژه برگزاری مجمع عمومی و تشکیل سندیکای مستقل شرکت واحد با شرکت فعال صدها کارگر برجسته ترین نمونه های رشد جنبش کارگری و ورود به مرحله جدیدی از سطح مبارزه هستند . این مورد اخیر یعنی تشکیل سندیکای مستقل در شرکت واحد از این نظر که درمیان کارگران ، در یک واحد بزرگ کارگری و توسط خود کارگران دست اندرکار بوجود آمده است میبایست بطور موشکا فانه مورد توجه فعالین کارگری و چپ قرار بگیرد.(2)
اینکه آینده این تشکلات نوپا چه خواهد شد ، موضوع بحث اینجا نیست آنچه در اینجا مورد تاکید قرار دارد ماهیت و مضمون حرکات بیسابقه کارگران ایران است که با خود انواع و اقسام ابتکارات مبارزاتی و نیز تشکلات کارگری را به ارمغان آورده و خواهد آورد و از این راه تشخیص وظائف ما در قبال آن است . امروزه این حرکات اوجی تازه یافته اند. در این جنبش نوپا که هنوز در مراحل ابتدائی خود قرار داشته وبه حداقل استحکام لازم دست نیافته است ، امری که با توجه به رکود بلند مدت این جنبش و سرکوب منظم و خشن رژیم کاملا طبیعیست ، گرایشات متفاوتی وجود دارند .(3) وجود این گرایشات که از سندیکالیستهای” قانونی کار” و معطوف “به بالا ” تا سندیکالیستهای انقلابی ، آنارکو – سندیکالیستها و گرایش پراکنده فعالین سوسیالیستی در آن یافت میشود، تغییری درماهیت خود جنبش توده های کارگران که یک حرکت ا قتصا دی ودفاعی است نمیدهد. نادیده گرفتن این واقعیت به راحتی ما را به خیال پردازی وتلاش برای تحمیل الگوهائی که از برنامه های سیاسی گرایشات نظری گوناگون منتج میشوند می کشاند . وجود گرایشات سیاسی و نظری مختلف در صفوف جنبش کارگری و نیز سوسیالیستی ایران نه غیر طبیعی و نه یک اشکال است . سراسر تاریخ جنبش کارگری و کمونیستی و انقلابات بزرگ ضد سرمایه داری مملو از وجود گرایشات نظری ، سازمانهای متفاوت ، مبارزات نظری و سیاسی آنها ست . جنبش ما نیز استثنائی بر این نیست . با از بین رفتن سلطه تفکر تک حزبی استالینیستی و “حزب خطا ناپذیر” و یگانه که هیچ سایه روشن نظری را تحمل نکرده و تلاش برای ایجاد “ارتش یک پارچه حزبی ” را تنها شکل ” فعالیت لنینیستی ” میدانست ، زمینه برای رشد فرهنگ مدارا در میان صفوف جنبش کارگری و کمو نیستی بسیار مناسب تر از پیش شده است . این فرهنگ معنائی جز به رسمیت شناختن امکان ( و واقعیت) وجود گرایشات و احزاب مختلف سوسیالیستی و کارگری ، لزوم تحمل اختلاف نظر و برداشت سیاسی در عین دست زدن به گسترده ترین اتحاد عمل ممکن در یک مرحله معین ندارد . این شیوه نگرش تلاش میکند که بیشترین نیروهای کارگری را برای مححق کردن هدف پیش روی جنبش واقعی کارگری با یکدیگر متحد کند بی آنکه وجود رنگین کمان نظری در میان جنبش و فعالین آن را ناد یده گرفته یا منکر شود. (4) خوشبختانه ، همانطور که کارزار
” کارگران ایران تنها نیستند !” نشان داد، بخش روزافزونی از فعالین سوسیالیستی در خارج از کشور ، چه متشکل در سازمانها وچه منفرد، به این شیوه نگرش نزدیک شده اند و این آینده خوبی را برای اتحاد عملهای گسترده تر نوید میدهد .(5)
حال پرسیدنی که جنبش واقعی و موجود کارگران چه هدفی را پیش پای خود قرار داده است ؟ بی هیچ تردیدی فعالین جنبش کارگری متوجه ضعف اصلی آن یعنی نداشتن تشکیلات مستقل کارگری شده اند . آنها که تاکنون تاوان سنگینی را به دلیل این ضعف بزرگ و فعال مایشاء بودن سندیکای سیاهی چون “خانه کارگر” پرداخته اند به محض آنکه شرایط اندکی مساعد شد به تلاش خود شدت دادند ، تمام حرکات آنان در متن این جنبش اقتصادی – دفاعی بیسابقه معطوف به این هدف بوده است .باید خاطر نشان کرد که در این مورد کارگران ایران درست مانند سایر هم طبقه ایهای خود در سایر کشورهای سرمایه داری عمل میکنند و یک باردیگر احکام انترناسیونال اول در مورد حرکات اولیه کارگران در مبارزه برای دفاع از حقوق خود به اثبات رسید .توده کارگران قبل از اینکه به مبارزه سیاسی و تشکیل احزاب فکر کنند در گامهای خود به طرف شکلی از تشکل گام برمیدارند که بطور بلاواسطه در خدمت مبارزه جاری آنان بوده و نیز در دسترس قرار دارد . این شکل در همه جای جهان سرمایه داری، از زمان بین الملل اول تا امروز، شکل اتحادیه ، اشکال بسیار متنوع اتحادیه علنی ، نیمه علنی ، مخفی و یا ترکیبی از آنان را گرفته است . قوه ابتکار کارگران در این موارد ، بسته به توازن قوا و شرایط مبارزه پیدایش انواع و اقسام تشکیلات کارگری را موجب شده است . زیاد لازم نیست که در زمان خیلی به عقب برویم، تجارب کارگران سیاه معادن آفریقای جنوبی و کره جنوبی نمونه های متفاوت و پر باری را به ما عرضه میکنند . لازم به تاکید است که نقش کارگران و فعالین سوسیالیست در تشکیل ، قوام و پیشروی این اتحادیه ها بسیار مهم بوده است . این فعالین به صرف اتحادیه ای بودن سطح حرکات کارگری از وظیفه خود شانه خالی نکردند هرچند که ،در نمونه آفریقای جنوبی بدلیل وجود رژیم آپارتاید ودر کره به دلیل حکومت ژنرالها، هر حرکتی به سرعت سیاسی میشد اما این باعث نشد که آنان تنها به تشکیل احزاب سیاسی کمر توجه داشته باشند ، چرا که توده کارگران در شرایط “عادی” مبارزه نه در احزاب یا شوراها بلکه در تشکیلاتی که مضمون اتحادیه ای دارد به گرد هم میایند حالا خود اسم آن را هرچه بگذارند.این امر نه از علاقه آنان بلکه از واقعیت شرایط کار کارگران در یک اقتصاد سرمایه داری و تمرکز کارگران در واحدهای تولید،توزیع و خدمات ناشی میشود و اینکه حتی در دیکتاتوری ترین حکومتها، درگیری کارگران و سرمایه داران قبل از هرچیز بر سر دستمزد و شرایط کار است .میگوئید نه به ایران امروز نگاه کنید و ببینید که بعد از دو دهه رکود چطور توده کارگران با درخواستهای پرداخت حقوقهای عقب مانده ، دفاع از اشتغال و ممانعت از تعطیل کارخانه ها به میدان آمده اند . این بعد از مبارزات کارگران حتی در شرایط انقلاب نیز از بین نمیرود و حتی در فاصله انقلاب فوریه تا اکتبر ،بلشویکها که در شوراها در اقلیت بودند از طریق فعالیت پیگیر و کسب اکثریت در کمیته های کارخانه بود که توده کارگران را از زیر آوار توهمات خرده بورژوائی بیرون آوردند و به نماینده غیر قابل طبقه کارگر در شوراها تبد یل شدند. هدف من از ذکر خلاصه این وقایع تاریخی ، جلب توجه فعالین سیاسی طرفدار سوسیالیسم به اهمیت دائمی کاربا مضمون اتحاد یه ای است. چرا که ما در جوامعی چون ایران که حتی لباس پوشیدن هم سیاسی است، توجه کافی را به اهمیت عظیم و صرف نظر ناکردنی مبارزه اقتصادی کارگران و تهیدستان نداریم . در جریان این مبارزه است که طبقه کارگر بمثابه یک طبقه به تفاوت خود با دیگر اقشار و طبقات پی برده و آماده کسب آگاهی طبقاتی میشود حال آنکه در جریا ن یک مبارزه عمومی برای یک خواسته مشترک دمکراتیک این نه تفاوت بلکه همگرائی آنان با دیگر اقشار است که برجسته میشود وهمین زمینه عینی طرح شعارهای عوامفریبانه “همه باهم” مورد علاقه بورژوازی ، و امروزه ،جمهوریخواهان وطنی ،را فراهم می آورد که در شرایط نازل بودن سطح آگاهی و تشکیلات سیاسی کارگران و عدم وجود تشکیلات توده ای ومستقل کارگری،مثل شرایط امروز جنبش کارگری ما، میتواندعملا رهبری را به بورژوازی و خیل روشنفکران خرده بورژوای دنباله روی آن واگذار کند .
باید متذکر شوم ، آنهم خیلی خلاصه ، که تحزب سطح دیگری از مبارزه سیاسی کارگرا ن است که در رابطه ای تنگاتنگ با جنبش اتحادیه ای وحتی دربهترین شرایط تنها بخش اندکی از کارگران آگاه و پیشرو را در بر میگیرد و شوراها ، به مفهومی که از انقلابات 1905و1917 روسیه و 1919 آلمان و مجارستان بیرون آمدند و نه یک تابلو برای جمع محدودی از عناصر آگاه کارگری، تنها در شرایط موقعیت انقلابی و انقلاب توده ای پدید می آیند و این به برنامه،درایت یا فرمان این یا آن حزب یا اندیشمند انقلابی ربطی ندارد ، فراموش نکنیم که حتی رهبر خارق العاده ای چون لنین و سایر رهبران حزب بلشویک طرح ایجاد شوراها را ارائه نداد ند و نمیتوانستند که بدهند چرا که چنین اشکالی از سازماندهی توده ای تنها در بطن جنبشهای میلیونی توده ها شکل گرفته و با برخورد درست و کار سیاسی عناصر سوسیالیست میتوانند در خدمت پیشروی انقلابی قرار بگیرند . استفاده از این تجربیات برای تسریع شکل گیری این اشکال مساوی با اعلان برتری این یا آن شکل تشکل کارگری نسبت به دیگر اشکال نیست واصولا بوجود آمدن یک شکل عالیتر معادل حذف اشکال دیگر نیست . این نه عناصر آگاه طبقه کارگر بلکه شرایط واقعی مبارزه ، سطح آمادگی توده های کارگر واشکال اعمال قهر دولتی است که کارگران را به سوی این یا آن تشکل مبارزاتی سوق میدهند ، عناصر آگاه تنها هادی و کاتالیزور هستند و نه عامل ایجاد . برخلاف بعضی از دوستانی که معتقدند که عده ای عنصر آگاه میتوانند سوسیالیسم را در هر جزیره دور افتاده ای برقرار کنند و بنابراین معتقد ند که با یک فرمان و عده ای عنصر انقلابی مصمم میشود هر شکلی ، مثلا شورا را ” برقرار” کرد ، مارکسیستها به سطح رشد واقعی جنبش و درجه آمادگی توده های کارگر نگاه میکنند و معتقدند که جمله پردازی انقلابی جای کار متناسب با سطح واقعی جنبش کارگری را نمیگیرد . حال که جنبش کارگری ایران پس از یک دوره رخوت 20 ساله وارد دوران جد یدی شده و مسئله تشکیلات مستقل کارگری را فراروی خود قرار داده است ، تنها پاسخ فعالین کارگری شرکت هرچه گسترده تر در این تلاش و حمایت از تشکلاتی است که در این جنبش پا می گیرند ، وبویژه از آنجائی که هنوز گرایشات مختلفی که در این جنبش قرار دارند در شکل ابتدائی و جنینی هستند و هیچیک سازماندهی منسجمی ندارند ، تلاش برای تحمیل این یا شکل سازماندهی مورد نظر این یا آن حزب یا گروه بعنوان پیش شرط همکاری و اتحاد عمل تنها به معنای دامن زدن به فرقه گرائی ، این بیماری مهلک جنبش چپ ایران ، در جنبش نوپای کارگران ایران است . بر عکس باید با رعایت واقعی فرهنگ مدارا و تحمل انتقادات و نظرات متفاوت و گاه مخالف سعی در ایجاد گسترده ترین اتحاد عمل ممکن کرد . اتحادی که تنها کسانی را که چشم به این یا آن جناح حکومتی دارند دربر نمیگیرد وگرنه هیچ اعتقاد نظری یا ایدئولوژیک را ملاک قرار نداده و به روحیه اتحادی که در بین کارگران برای مقابله با تعرض نئولیبرالی دولت و سرمایه داران وجود دارد و این را ما درهمه حرکات و اعلان همبستگی بخشهای مختلف کارگران می بینیم لبیک میگوید . این اولین بار نیست که فعالین سوسیالیستی با چنین شرایطی روبرو میشوند و ما در تاریخ جنبش کارگری دارای رهنمود های ارزنده ای برای پاسخ به چنین شرایطی هستیم . کنگره چهارم انترناسیونال در سال 1922 پس از بررسی شرایط سیاسی و تهاجم بورژوازی ومقابله کارگران ، چه سوسیالیست ، چه کمونیست، چه سندیکالیست غیر سیاسی و… به کارگران آگاه پیشنهاد میکند که ابتکار ایجاد یک جبهه واحد کارگری در مقابله با تهاجم سرمایه داران را به دست بگیرند0(6) من فکر میکنم که در شرایط کنونی تعرض سرمایه جهانی، نه تنها در ایران بلکه در اکثر نقاط جهان که حمله بی سابقه نئولیبرالیسم آغاز شده است ، جبهه واحد کارگری بهترین پاسخ و مناسبترین شکلی است که به ما اجازه میدهد تا بی آنکه در برابر شکوفائی انواع و اقسام تشکلات در حال شکل گیری و یا بحث ها و برنامه های متفاوت درون جنبش کارگری ایران مانعی ایجاد کنیم ، بزرگترین تمرکز نیرو و اتحاد عمل را در برابر دولت جمهوری اسلامی و سرمایه داران فراهم کنیم . نیروها و گرایشات مختلف با حفظ آزادی انتقاد و برنامه خود وارد اتحاد عمل در جبهه واحد کارگری میشوند و حول چند محور ، که امروزه دفاع از حقوق و آزادی تشکلات مستقل کارگری در راس آنها قرار دارد به مبارزه مشترک دست میزنند .
این جبهه درست در نقطه مقابل آن تلاشهای فرقه گرایانه–پوپولیستی ای قراردارد که همت به اشتقاق جنبش کارگری براسا س
مرزبندیهای سیاسی – ایدئولوژیک میگمارد ، درست مانند سالهای اول بعد از انقلاب که گروههای سیاسی مدعی طبقه کارگر،همه جا ” کارگران هوادار ” خود را ایجاد کردند که تمام هم و غمشان درگیری ایدئولوژیک با یکدیگر بود بی آنکه برای تشکیل ظرفی برای تحکیم دستاوردهای جنبش کارگری که انقلاب را روی دوش خود حمل کرده بود خودرا خسته کنند .ما تازه درآستانه دوران جدیدی از جنبش کارگری هستیم ونمی توانیم چنین وانمود کنیم که گویا توده کارگران و حقوق بگیران ایرانی در جریان مبارزه خود همه راهها و پروژه های گوناگون مطرح در جنبش را محک زده و راه خود را انتخاب کرده است . این ادعائی بیش نیست و اساسا داشتن چنین انتظاری از جنبشی که از یک رکود 20ساله بیرون می آید یک ایدآلیسم و در بهترین حالت رمانتیسم انقلابی است . یک جبهه واحد کارگری بدون حذف هیچکدام از افراد، گروهها و گرایشاتی که به لزوم برپائی تشکیلات مستقل کارگری پی برده و به لزوم حرکت مستقل از جناحهای حکومتی دست یافته اند، اجازه میدهد که بزرگترین همیاری کارگری برای پیشبرد و کسب عملی این تشکیلات مستقل و تا حد امکان سراسری ممکن شود ودر همان حال به توده کارگران اجازه میدهد تا طرحها و پروژههای مختلف را در عمل محک بزنند . امروز مهلکترین خطر، شقه شقه کردن جنبش بر اساس معیارهای ایدئولوژیک است . چنین اقدامی در همین گامهای نخست، آن را از نفس خواهد انداخت و فاجعه شکست جنبش کارگران در سالهای 58-59 دوباره تکرار خواهد شد .
من سخن را در اینجا کوتاه میکنم چرا که هدف من از این مقاله ،تنها گشایش بحث بر سر ضرورت جبهه واحد کارگری در شرایط امروز جنبش است و امیدوارم که با برخورد دوستان و رفقای دست اندر کار بتوانیم به موشکافی بیشتر این مسئله پرداخته و به سهم خود به پویائی و توان جنبش کارگری و سوسیالیستی یاری رسانیم .
1- برای اینکه به ابعاد این حرکات کارگری پی ببریم کافیست به جمعبندی این حرکات که به همت بهرام رحمانی در سایت نگاه منعکس وخلاصه آن در نشریه آرش شماره 92-93 چاپ شده است ، نگاهی بیاندازیم .
2- بهمن شفیق کاملا حق دارد که حرکت کارگران شرکت واحد را یک واقعه برجسته در جنبش معاصر کارگری ایران میداند . ( نگاه کنید به مقاله کوتاه و جالب او در این مورد در سایت ” بنیاد کار” – شهریور84 )
3- دراین جنبش وتشکلات نوپا ،گرایشهای مختلفی را در باره چشم انداز و نحوه فعالیت کارگران در ایران میتوان مشاهده کرد . حشمت محسنی این گرایشات را به چهار دسته بزرگ تقسیم بندی کرده است که درآن دو گرایش حکومتی و دو گرایش عمومی موجود در اپوزیسیون را از هم تمیز میدهد ( نگاه کنید به مقاله او ” نگاهی به طرح تشکل کارگری ….” ) در حالیکه شفیق سه گرایش را در جنبش غیر حکومتی از هم تمیز میدهد ( آرش شماره 92-93) . اما این تنها ناشی ازانتخاب معیار تقسیم بندی است وگرنه هردو آنها به درستی گرایشات سندیکالیستی گوناگون رااز هم تمیز داده و در ضمن وجود یک گرایش “سیاسی گرای” ضد سرمایه داری را که بر تشکل جنبشی و ایدئو لوژیک تاکید داشته وعملا مخالف فعالیت اتحادیه ای می باشد خاطر نشان کرده و به نقد میکشند .
4- بهروز ناصری در مقاله “ضرورت اتحاد گرایشات مختلف ….” در شماره 153 جهان امروز بر همین نکته پافشاری درستی میکند هر چند که نوعی توافق نظری سیاسی در خطوط کلی را هم لازمه آن میداند و این جای بحث و تدقیق دارد چرا که این معیارمیتواند بخشی از نیروها ی کارگری را که با هدف مرحله ای جنبش موافق هستند از اتحاد عمل های گسترده بیرون براند و این اگر در یک دوره تعرض و پیشروی سیاسی جنبش کارگری اشکال اصولی ندارد در یک دوره مبارزه دفاعی نادرست بوده و مارا تضعیف میکند .
5- برای درک ضرورت و اهمیت اتحادعمل هائی از این دست، نگاه کنید به مقاله امیر جواهری لنگرودی “چرا پشتیبانی از کمپین کارگران ایران تنها نیستند ! ضروری است ” در هفته نامه راه کارگر شماره 268.
6- نگاه کنید به ” تزهائی در باره وحدت جبهه پرولتری ” در اسناد کنگره چهارم انترناسیونال کمونیست (سال 1922) این آخرین کنگره ای است که لنین درآن شرکت داشت ، هر چند که بعلت بیماری این شرکت کامل نبود .
پاریس – آبان 84 13(نوامبر 2005)
آيا جنبش کارگری ميتواند از اين گردونه عبور كند؟
حشمت محسني
جنبش کارگری ایران در یکی از سرنوشت سازترین و تعیینکنندهترین دوران حیات خود به سر میبرد. این لحظه سرنوشتساز محصول تعامل یکرشته عوامل اساسی است که جنبش کارگری را به خاکریزی کشانده که در آن مصاف قطعی و اصلی در میدان نبرد برگشتناپذیر شده است. مساله اصلی در شرایط کنونی این نیست که هر یک از حریفان در حال نبرد میخواهند وارد چالش با حریف خود شوند یا نه؛ بلکه مساله اصلی در دورهاي كه با آن رو به رو هستيم این است که جدا و خارج از خواست و آرزوی هر يك از نیروهای درگیر؛ نبرد سرنوشتساز در شرایط کنونی به همه تحمیل شده و هرچه جلوتر برویم قطعیتر میشود .
برای اینکه تصور روشنی از مساله داشته باشیم لازم است به طور واقعی و عینی صحنه و آرایش نیروها را ترسیم نمائیم. در صف آرایی صحنه ما با کنش و واکنش و با تعامل چهار نیرو مواجهایم که هر یک از گارد معین، مطالبه و اشکال مبارزه مخصوص به خود برخوردار است. تردیدی نیست که این ویژگی تنها در پرتو رابطه و مناسبات با يك دیگر و مجموعه نیروهای دیگر باید مدنظر قرار گیرد و از طريق اين چالشها كل صحنه را تبیین كرد. تحلیل دقیق صحنه را میتوان از تشریح سياست رژيم اسلامي شروع کرد.
بعد از آتش بس ایران و عراق یکرشته جهتگیری و سیاست های رژیم اسلامی آثار و نتایجی در بر داشته که موقعیت فعلی جنبش کارگری زاده آن محسوب میشود. تا آنجا که به سیاستهاو اقدامات رژیم بر میگردد طرح تعدیل اقتصادی یکرشته حملاتی را متوجه جنبش کارگری کرده است که دقیقاً کارگران را به گوشه رینگ یا خاکریزهای آخر عقب رانده است. مشهودترین اين حملات متوجه عرصه قانونی بوده اما آنچه به طور واقعی و عینی عمل شده است بی قواره کردن جنبش کارگری در پایگاه اجتماعی و تولیدی آن بوده است. فروش مالکیت واحدهای اقتصادی به طبقه سیاسی جدید و آقازادهها و تاراج و نابودی بخش قابل ملاحظهای از کارخانه های تولیدی و سترون کردن بخشهای باقیمانده از طریق به متورم كردن ارتش بیکاران و پائین آوردن قدرت چانه زنی شاغلان، هسته اصلی جنبش کارگری را در موضع محافظهکارانه قرار داده است. سودآوری آني در حوزه کالاهای مصرفی از طريق واردات، بخش قابل توجهی از کارفرمایان را از حلقه تولید به سمت حلقه توزیع و فروش کالاهای ساخته شده جهت داده است. صنایع اساسی و زیربنایی که در هر جامعهاي استخوانبندی ساختار و بافت طبقه کارگری را رقم میزند بر اثر سیاست به شدت مخرب رژیم اسلامی، دچار بحران شده و آن را به سمت لاغر شدن رانده است. واحدهای تولیدی که بیش از 10 کارگر در آن اشتغال دارند بخش کوچکی از طبقه کارگر را در یک جامعه 70 میلیونی به خود اختصاص داده است. بی قواره کردن ساختار صنایع تنها ضربه بر جنبش کارگری نبود این حمله با تعرض در حوزه و قلمرو قانونی فضای روانی خاصی برای جنبش کارگری ایجاد کرد که ناامنی شغلی کمترین عارضه آن محسوب میشود . از این همین رو ست که کارگران به 2 تا 3 شغل پارازیت در کنار کار اصلی خود مشغول هستند. اين روندها البته تنها در بخش صنايع اتفاق نيافتاده بلكه بخشهاي ديگر جامعه به عنوان نمونه آموزش و بهداشت را نيز دربر گرفته است. در چنین شرایطی شیرازه زندگی خانوادگی، تعادل روحی، بي افقي هر کارگری را با “هستی نا ایمن” مواجه میسازد. این جنبه از شرایط زیست و زندگی کارگران معمولاً در تحلیلها و نوشتهها متاسفانه کمتر مورد توجه قرار میگیرد. در صورتی که بدون اشراف از این جنبه از زندگی کارگران و شناخت از روحیه، احساسات، حالات آنان نمی توان درکی درستی از موقعیت آنان به دست داد تا چه رسد که به اتخاذ سیاست درست دست یازید.
سیاست رژیم اسلامی را به طور کلی میتوان حول چند محور خلاصه کرد:
1- بعد از آتشبس در ایران خصوصیسازی از طریق واگذاری مالکیت واحدهای تولیدی، خدماتی، کشاورزی به بخش خصوصی یعنی طبقه سرمایهدار دامنه محدودی داشته است و اساساً تعدیل اقتصادی که در کشورهای دیگر به فعال کردن بخش خصوصی عنایت دارد در ایران با شکست مواجه شده است. این امر دلایل متعددی دارد که یکی از مهمترین آنها وجود خود رژیم اسلامی به عنوان مانع بزرگ عمل کرده است.
2- در ایران اما خصوصیسازی اجرا شده نه به صورت متعارف بلکه شبيه مدل روسیه عملی شده است. وجه مشخصه این نوع خصوصیسازي این است که مالکیت واحدهای تولیدی و غیره به طبقه سیاسی یعنی کسانی که از رانت اطلاعات و قدرت برخوردار بودهاند واگذار شده است. پدیده آقازادهها و بررسی دقیق فروش سهام کارخانجات خود ویژگی خصوصیسازی در ایران را به نحو برجستهای نشان میدهد. بهنام مرادی در یک مطالعه موردي در باره ابعاد خصوصیسازی و آثار آن، میزان و آمار توزیع و واگذاری سهام سه نهاد واگذارکننده را چنین بیان میکند.
“واگذاری سهام از سوی سازمان صنایع ملی ایران، بانک صنعت و معدن و سازمان گسترش به ترتیب 4/65 ، 2/40،5/32 درصد به بخش خصوصی و 6/34، 8/59 و 5/67 درصد به بخش عمومی و دولتی بوده است . هم چنین از کل سهام واگذار شده از سوی این سازمانها، تنها 5 درصد به کارگران و کارمندان رسیده است که در مقایسه با رقم 33 درصد مشخص شده در این اعلامیه رسمی و دولت، بسیار ناچیز است ” (1)
3- سیاست رژیم در دوره بعداز آتشبس و برآمد سیاست تعدیل اقتصادی و رشد اعتراضات كارگري در مجموع باعث کاهش اهمیت نهادهای کارگری رژیم در سلسله مراتب قدرت در ساختار واحدهای تولیدی شده است. این پائین آمدن وزن خانه کارگر و شوراهای اسلامی هم از نقطه نظر امتیازاتی که به آنها تعلق میگرفته و هم از نقطه نظر جایگاه آنها در عرصه سیاسی به خوبی قابل مشاهده است. همین عوامل باعث شده که خانه کارگر مخصوصاً در دوره اصلاحات خاتمی عمامه را بچرخاند و به تجديد آرایش خود که همانا پر رنگ کردن خانه کارگر به مثابه یک نهاد صنفی است بپردازد.
4- سیاست رژیم در دوره مزبور با استدلالهای نظیر”مقررات خشک و مسدود کننده قانون کار”، ” کاهش هزینههای تولید “، ” دامن زدن به “فضای رقابت “، ” افزایش کارآیی بنگاهها”، ” کاهش کسر بودجه و بدهیهای ملی” ، ” تعدیل یارانهها و کاهش نابهسامانی قیمتها”، ” گسترش بازار سرمایه “….. اما نتیجه جز بی قواره کردن طبقه کارگر، حذف تعهدات اجتماعی دولت، بیکارسازیهای گسترده نظیر خونریزی در صنایع نساجی که به تنهایی در آن بخش 500 هزار کارگر اخراج شدهاند ، گسترش قراردادهای موقت و کاغذ سفید، سقوط دستمزد واقعی، دو تا سه شغله شدن بخش قابل توجهی از کارگران، شیوع شغلهای پارازیت نظیر دستفروشی، سیگار فروشی… در بر نداشته است.
سیاستها و جهتگیريهای رژیم اسلامی البته ابعاد و جنبههای ديگری دارد که من در مقاله “استراتژی جمهوری اسلامی در قبال جنبش کارگری” به آنها پرداختهام. آنچه در این نوشته مد نظر است نه تشریح این سیاستها بلکه مشاهده آثار و نتایج کنش رژیم بر روی طبقه کارگر و طبیعتاً واکنش و عکسالعملهایی است که جنبش کارگری در قبال آن دست زده است. از این رو تشریح موقعیت جنبش کارگری از جنبههای مختلف به عنوان دومین فاعل صحنه ضرورت دارد.
نگاهی به مطالبات، اشکال مبارزه و میزان سازمانیابی جنبش کارگری نشان میدهد که در سطح خواستها و نیازهای کارگران ما کماکان شاهد مضمون دفاعی مبارزه آنان هستیم. اگر به طیف متنوع خواستها در طول دوره چند ساله اخیر نگاه کنیم، اگر به مطالبات ویژه هر یک از بخشهای جنبش کارگری دقیق شویم با قاطعیت میتوانیم ادعا کنیم که مبارزه کارگران چه در محور قانون کار، چه در حوزه تامین اجتماعی، چه در عرضه دستمزدها و مطالبات حول و حوش آن این رژیم اسلامی و کارفرمایان هستند که تعرض کردهاند، آنها کنشگر بودهاند و حمله به موقعيت كارگران را آغاز كردهاند؛ و این جنبش کارگری بوده است که به نحوه واکنشی و تدافعی از خود عکسالعمل و مقاومت نشان داده است. به همین دلیل تا آنجا که به جنبش کارگری بر میگردد و تا آنجا که به حریف اصلی او مربوط میشود ما در شرایطی قرار داریم که میتوان آن را دوره تدافعی نامید. از این رو بدون توجه به اين واقعيت و بدون توجه به آن نمیتوانیم مسیر پیشروی، موانع و سدها را یکی پس از دیگری در هم شکنیم. بنابراین باید این ارزیابی عینی دستمایه اتخاذ سیاست، طرحها و راهکارهایمان تبدیل شود. بر خلاف بعضی از تفسیرهای نادقیق و ذهني (2) که جنبش کارگری را در مرحله تعرضی ارزیابی میکنند با توجه به ضعفها، حفرهها و شکافهایی که جنبش کارگری با آن روبهرو است ما میتوانیم امکانات جنبش کارگری را فعال کنیم، در هر مرحله اهداف روشنی پیشارویمان قرار دهیم و موانع دستیابی به آن را در هم شکنیم. توجه به مضمون دفاعی مطالبات و خواستهای جنبش کارگری اگر چه برای ترسیم آرایش جنبش کارگری لازم است اما به تنهایی نمیتواند به کل موقعیتي كه کارگران در آن به سر ميبرند روشنایی بیندازد. از این رو باید ببنیم جنبش کارگری برای دفاع از موقعیت خود و جلوگیری از تخریب بیشتر شرایط زیست و زندگی خود از چه اشکالی از مبارزه استفاده کرده و خود ویژگی این محور از موقعیت آن دارای چه مختصاتی هست. نگاهی به اشکال مبارزه جنبش کارگری نشان میدهد که کارگران از طومار تا شکایت، از تحصن تا اعتصاب، از راهپیمایی تا راهبندان، چه در سطح کارخانه چه در سطح فراتر از کارخانه، چه در سطح استان و چه در قلب کشور یعنی پایتخت، جلوی اماکن دولتی؛ اعتراضات خود را در برابر فشار کارفرمایان و در مقابل سیاستهای ضد کارگری رژیم اسلامی نشان داده است. در صورتبندی اشکال مبارزه جنبش کارگری میتوان از تنوع، از اشکال ساده . قانوني تا رادیکال اعتراض کارگری صحبت کرد. اما نگاه دقیق به همین اشکال مبارزه نشان میدهد که تاثیرگذاری آنها بسیار اندک بوده است. به نظر میرسد که معضل جنبش کارگری نه نازل بودن حرکات اعتراضی یا درگیری در محورهای حاشیهای و پیرامون خواستهایی جزیی و صنفی یک شاخه معین بلکه در ضعف و میزان نیروی است که در مقابل حریف فشار ناچیز و غیر موثری وارد میکند. من فکر میکنم همین ضعف اساسی جنبش کارگری و بي حقوقي مفرط است که فعالان جنبش کارگری را به این نتیجه رسانده است که معضل اساسی را در فقدان تشکل مستقل کارگری جستجو کنند و تمهیداتی برای سازمانیابی کارگران فراهم سازند. هر چند تحركات سازمان جهاني كار نيز بي تاثير نبوده است.
هم اکنون در بخش کارگران پیشرو، سازمانگران جنبش کارگری ما شاهد نطفهبندی و بلوربندی تشکلهای کارگری هستیم. تردیدی نیست این نطفهبندی با تشکل تودهای کارگران فاصله قابل ملاحظهای دارد و باز هم تردیدی نیست که یک خط مستقیم و سرراست تا تکوین تشکل تودهای و مستقل کارگری وجود ندارد. اما در این نکته هم تردیدی وجود ندارد که از دل همین تلاشها و کوششهاست که جنبش کارگری از دل آتش و خون عبور میکند و تشکل مستقل خود را ایجاد میکند. و با توجه به همین اقدامات است که در افق قابل دسترس امیدهای نه واهی بلکه واقعی دارد جوانه میزند. واقعیت این است فعال شدن مسئله سازمانيابی جنبش کارگری در شرایط سیاسی معیني اتفاق افتاده است که در فقدان آن موقعيت شايد موتور آن خاموش شود. از این رو “فرصتها” و مساله “زمان” در این شرایط حساس اهمیت ویژهای دارد که فعالان جنبش کارگری باید توجه ویژهای بدان مبذول دارند. من در نوشتههای دیگری این شرایط سیاسی و امکانات ایجاد شده و يا فراهم شده بحث کردهام و در این بحث ما ضرورت طرح مجدد آنها مستقیماً مطرح نیست. آن چه اما اهمیت دارد نه توضيح زمینه، شرايط و تکوین این فضاهای مساعد بلکه نحوه استفاده از آنها و حرکت به سمت فازها و مراحل بعدی است. از این رو بی توجهی به دستاوردهای تاکنونی و امکانات و فضاهایی که میتواند ما را از این گردونه خارج سازد به نحوی ديگر ميتواند ما را از دستيابي به تشكل محروم كند. بعضي ها در ارزيابي از سطح جنبش كارگري حفره ها و شرايط سخت آن ميبينند و ناتوانی آن را برجسته میكنند و جنبه”استیصال ” آن را مشاهده میكنند. (3) همانگونه که ارائه یک ارزیابی تعرضی از این مرحله جنبشی کارگری تنها به همین امکانات توجه میکند و حفرهها و ضعفهای جنبش کارگری را نمیبیند. هر دوی این روایتها و نگاهها بر روی یک سویه از کل موقعیت جنبش کارگری متمرکزاند و در فرموله کردن آن راه اغراق در پیش میگیرند.
مساله اصلی اما خصلتبندی دقیق مطالبات، اشکال مبارزه و سطح سازمانیابی جنبش کارگری نیست بلکه تصور روشن از رابطه بین آنهاست که نتیجه و تركيب این سه فاکتور در درجه اول و جایگاه آن در کل آرایش صحنه است.
به نظر من جنبش کارگری در شرایط کنونی مبارزات خود را از چارچوب قانونی فراتر برده و اعتراضات خود را از محدودهی واحدهای تولید نیز خارج ساخته است. جنبش کارگری اگر چه هنوز نتوانسته است نبرد سراسری و در مقیاس ملی علیه تعرض رژیم اسلامی با مطالبات عمومی را سازمان دهد اما جبههی جدیدی را در صحنه نبرد باز کرده است که اگر بتواند منطق و ملزومات مبارزه در این دوره را به کار بندد میتواند تعادل جدیدی را رقم زند. این جبهه جدید مداخله فعالان، رهبران و کارگران پیشرو هستند که حول خواست و مطالبهي ايجاد تشکل مستقل کارگری تلاشهای اولیه اما امیدبخش را مدتی است که آغاز کردهاند. نحوهی مداخله این فعالان جنبش کارگری به شکل اعلام موجودیت کمیتهها ، هیات موسسها و در برخی موارد در حد سازمانیابی در سطح یک رشته نظیر سندیکای اتوبوسرانی را در بر میگیرد. این حرکت از دو زاویه برای سرنوشت جنبش کارگری اهمیت تعیین کننده دارد. اول از زاویه دفاع از حق تشکل مستقل در برابر نهادهای دولتی (4) و دوم گام عملی برای سازمانیابی در سطح سراسری. دفاع از تشکل مستقل و تلاش برای سازمانیابی در سطح سراسری هر دو البته رعدی در آسمان بی ابر نبودهاند . هر دو مولفه فوق دقیقاً با محور اول بحث ما یعنی سیاست ها و جهت گیریهای رژیم و موقعیت نهادهای کارگری آن ارتباط تنگاتنگی داشتهاند.
سومین نیرویی که باید در این صحنه مورد توجه قرار گیرد نیروهای چپ و فعالان پیشرو و جنبش کارگری است. این نیرو البته در صحنه نقش و کارکرد كمی دارد و آثار سیاستها و کارکردهای آن با دو فاعل و عامل صحنه یعنی رژیم اسلامی و جنبش کارگری قابل مقایسه نیست. این نیرو ها را میتوان به دو بخش تقسیم کرد . یک بخش از این نیروها از نزدیک دستی بر آتش دارند و در میدان نبرد فعالیت میکنند و بخش دوم در خارج مستقرند و فعالیت آنها به طور مستقیم و بی واسطه بر روی جنبش کارگری تاثیر ندارد. البته درجه نزدیکی فيزيكي به جنبش کارگری به طور خودبهخودی صحت سیاستها و تاکتیکهای هیچ جریانی را تضمین نمیکند و دوری جغرافیایی نیز به معنای نادرستی راهبردهای فعالان چپ و کارگران پیشرو در خارج نباید تلقی شود. تا آنجا که به فعالان چپ و کارگران پیشرو داخل بر میگردد آنها در میان آتش و خون دارند سنگلاخهای پیشاروی جنبش کارگری را در عمل یکی پس از دیگری در هم مینوردند. یک گام عملی آنها از دهها اعلامیههای بیخاصیت در دفاع از جنبش کارگری موثرتر است. آنها البته از یک وحدت عملی در عبور از موانع و سدها برخوردار نیستند و همین امر باعث میشود که بین ظرفیت بالفعل و بالقوه نیروهای چپ و فعالان کارگری داخل شکاف قابل ملاحظهای به وجود آید.. فعال شدن این نیروها در ظرفهای مختلف تا رسیدن به تشکل سراسری البته راه درازی باقی مانده است. اما بر شانههای همین نیروهاست که میتوان تشکل تودهای کارگری را بنا کرد. من در بخش دیگر به این مساله میپردازم.
بخش دوم این نیروها یعنی نیروهای چپ و فعالان کارگری مستقر در خارج دو کار مهم و اساسی میتوانند انجام دهند، كه به سهم خود ميتواند درچارهجويي براي زخمهاي جنبش كارگري نقش مفيدي ايفا كند. اول آنکه این نیروها میتوانند منطق سازمانیابی جنبش کارگری را تشریح نمایند، خطوط عمومی استراتژی سازمانیابی کارگران را توضیح دهند. دوم تجارب سازمانیابی جنبش کارگری کشورهای دیگر مخصوصاً در شرایط استبدادی را در معرض استفاده جنبش کارگری داخل قرار دهند. آنها میتوانند و باید از مسیر راهپیمائی جنبش کارگری تا تکوین یک تشکل سراسری تصور روشنی در اختیار فعالان و پیشروان جنبش کارگری قرار دهند. حلقه اصلي در هر دوره را روشن كنند و موانع دستيابي آن را مشخص سازند و راهبردهاي عمومي براي درهم شكستن موانع را ارائه و پيشنهاد كنند. این دو محور دو گام اساسی و موثر فعالیت نیروهای چپ و فعالان پیشرو جنبش کارگری تلقی شود. باید گفت فعالیت تاکنونی این نیروها متاسفانه کاستی قابل توجهی را نشان میدهد. روی آوری این نیروها به انعکاس اخبار، محکوم کردن سیاستهای ضد کارگری رژیم که در دورهای میتوانست نقش موثری ایفا کند در دوره کنونی دیگر این سطح از فعالیت و این نوع مضمون کار برای خالی نبودن عریضه صورت می گیرد تا یک گام موثر در خدمت جنبش کارگری. بیتوته کردن در چارچوب این نوع فعالیت بیل زدن زمین نرم است تا چالش با موانع بزرگ. فعالان چپ و کارگران پیشرو در خارج کشور باید نقش “آتش تهیه ” را برای رزمندگان جبهه مقدم ایفا نمایند. تنزل دادن این نقش در حد فعالیتی دم دست که تاثیر ناچیزی در عقب راندن رژیم اسلامی بر جای میگذارد، کوتاهی و قصوری است که نتایج جبرانناپذیری برای حداقل یک دور بلند از مبارزه طبقاتی در کشور ما بر جای میگذارد. در عوض مداخله مسئولانه و جلب توجه فعالان داخل از شرایط حساس میتواند اثرات مثبتی در پیوند با اتخاذ سیاست صحیح توسط دست اندرکاران جنبش کارگری ایفا کند. چيزي كه جنبش كارگري سخت بدان نياز دارد. (5)
و بالاخره به چهارمین نیرویی میرسیم که میتواند در حد خود در عقب راندن رژیم اسلامی و در تقویت جنبش کارگری نقش ایفا کند. این نیرو كه همانا نهادها و تشکلهای کارگری خارجی است ميتوان در اين آرايش صحنه نقش موثري يه سهم خود ايفا كند.
جلب حمایت و همدلی و برانگیختن احساس همبستگی این نیروها و ایراد فشار به نهادهای بینالمللی نظیر اي . ال . او، و از آن طریق به سازمان ملل میتواند پشتیبانی قابل ملاحظهای برای جنبش کارگری کشور ما فراهم آورد. در میزان تاثیر این عامل با توجه به اینکه رژیم اسلامی یک رژیم مستقل است نباید اغراق کرد و در عین حال نباید هم نادیده گرفته شود. ترديدي نيست كه اين رابطه براي اين كه مبناي درستي داشته باشد بايد دوطرفه باشد. به علاوه فعالیت در این عرصه نباید جایگزین وظایفی باشد که مسئولیت اخص فعالین چپ و کمونیست است؛ یعنی ترسیم مسیر راهپیمائی و ارائه تصور روشن از شرایط و نتایج مبارزه طبقاتی است. هم اکنون در خارج از کشور این دو عرضه کاملاً مخدوش است و به پوششی برای ناتوانی از کارکرد تاریخی جریانات چپ و مدافع جنبش کارگری تبدیل شده است. حتی در پارهای موارد این اقدامات به جای حمایت از جنبش کارگری در خدمت رونق حیات فرقهای این یا آن گروه سیاسی تبدیل شده است.
تا اینجا موقعیت و شرایط نیروها را در صحنه و آرایش آنها را مشاهده کردهایم. در این صحنه فاعل اصلی رژیم اسلامی است که کنشگر است و جهت ، مضمون و میزان درگیری و چالش را تعیین میکند و سه نیروی دیگر در برابر آن واکنش و از خود مقاومت نشان میدهند. تا این مرحله هنوز از جبهه مقابل تحرک و ابتکاری که بتواند در حوزههایی حریف را به عقب نشینی وادارد مشاهده نشده است و جز در مراسم اول ماه مه که به طور سنتی و طبق روال هر ساله برگزار میگردد و حساسیت هایی در رژیم اسلامی برانگیخته توازن قوا همچنان در چارجوب تدافعی برای جنبش کارگری باقی مانده است. جنبش کارگری برای اینکه از این شرایط خارج شود و حلقه محاصره را در هم شکند باید بتواند نیروی قابل ملاحظهای را وارد میدان کند تا بتواند اولاً جلوی پیشروی حریف را سد کند و ثانیاً بتواند ضرباتی به حریف وارد کند. در پيوند با همين مساله است كه صف آرایی جنبش کارگری باید تغییر کند.
حلقه اصلی و تمرکز اساسی جنبش کارگری باید بر مفصلبندی بخشهای مختلف جنبش کارگری استوار شود. آنچه جنبش کارگری كشور ما به آن نیاز دارد ایجاد ساختارهای ارتباطی بین کارگاههای بزرگ با کارگاههای کوچک، با معلمان ، با پرستاران، با بیکاران… است. تمرکز در سطح هر کارخانه منفرد و آن هم در بخش تولیدی تنها میتواند همین چارچوب و محدوده تاکنونی حرکات کارگری را نهادی کند نه اینکه بتواند بنبست توازن قوا بین جنبش کارگری و رژیم اسلامی را در هم شکند. هر چند رهنمود ناظر بر این امر تا حدودی درک فرمالیستی از تکوین تشکلهای تودهای را به نمايش ميگذارد. اما مفصلبندی بخشهای مختلف جنبش کارگری چرا در ایران اتفاق نمیافتد؟ چرا معلمان وارد عرضه نبرد میشوند، پرستاران از آنها حمایت نمیکنند؟ چرا بخشهای صنعتی اعتراض میکنند، از حمایت بخشهای خدماتی برخوردار نمیشوند ؟ آیا به لحاظ ساختاری بین بخشهای مختلف جنبش کارگری ارتباط واقعی وجود ندارد، و اين معضل يك معضل ساختاري است ؟ آیا پیشروان این بخشها از اهمیت ارتباط و وحدت بخشها با خبر و آگاه نیستند؟ آیا سر کوب سیاسی میتواند این جدایی را به تنهایی تبيین کند؟ اینها سئوالات مهمی است که نیروهای چپ و فعالان جنبش کارگری به جای بیل زدن به زمین نرم باید به آنها پاسخ دهند و پیرامون آن روشنگری نمایند. تا از این طریق بتوان با دستمایههای لازم طرحهای راهبردی و گامهای عملی موثر برای برونرفت از این بنبست برداشته شود.
کارهای زیادی در این رابطه وجود دارد که باید انجام گیرد یکی از آنها متناسب با شرایط مشخص جنبش کارگری کمک به شکلگیری جبهه واحد کارگری است که به سهم خود میتواند در خدمت سازمانیابی کارگران قرار گیرد یک دنیا کار دیگر باقی میماند که بعداً باید در باره آنها فکر کرد، طرح ارائه داد و آنها را به راهکارهای مشخص در جنبش کارگری تبدیل کرد.
جبهه واحد کارگری راه برون رفت از شرایط موجود
جبهه واحد کارگری در دورههای مختلف و لحظات متفاوت مبارزه طبقاتی میتواند اهداف متغیری را پیشاروی خود قرار دهد. گاهی جبهه واحد کارگری میتواند از همکاری کارگران هوادار گروه بندیهای سیاسی مختلف در جنبش کارگری تکوین یابد و هدف آن زمينهساز ايجاد یک حزب واقعی جنبش کارگری از پائین باشد. گاهی جببه واحد میتواند از همکاری کارگران مدافع احزاب مختلف در برابر یورش سرمایهداران و در برابر بحران اقتصادی رو به افزایش شکل بگیرد. در این شق هر یک از احزاب نفوذ قابل توجهی در میان کارگران دارند و وحدت در پائین در خدمت تکوین حزب و واقعی شدن آن قرار ندارد بلکه خود وجود احزاب به اعتباری باعث شکاف درون طبقه شده است. مثلاً در دوره فاشیسم همکاری بین احزاب کمونیست و احزاب سوسیال دمکرات یک نمونه از تکوین جبهه واحد کارگری را به نمایش میگذارد. گاهی جبهه واحد کارگری گستردهتر از اتحادیه است و حتی به گونهای از وحدت اتحادیهها میتواند شکل بگیرد. در این مواقع هر اتحادیهای از خط مشی سیاسی معینی پیروی میکند و بر اثر توافق گروهبندیهای سیاسی اتحادیههای مربوط به آنها با هم جبهه واحد کارگری را تشکیل میدهند. گاهی جبهه واحد كارگری میتواند پیرامون مطالبات حداقل نظیر افزایش دستمزد یا مقابله بااخراجها شکل بگیرد و گاهی در دوران شکوفایی مبارزه يعني حول خواستهای انتقال نظیر کنترل تولید یا اعتصاب عمومی سیاسی تکوین یابد. و حتی فراتر از این موارد میتواند در سطح قدرت سیاسی به وجود آید. کمون پاریس یک نمونه از این همکاری بین گرایشات مختلف کارگری محسوب میشود. ایده جبهه واحد کارگری قبلاً در جنبش ما مطرح شده بود اما آن طرح ناظر بر همکاری کارگران هوادار گروههای سیاسی و غیر حزبی تلقی میشد. آن طرح اگر چه در مضمون میتوانست نقش موثری درجنبش کارگری ایفا کند اما به خاطر خصلت ریشهدار فرقه گرایی بر روی کاغذ مانده است. در شرایط کنونی جبهه واحد کارگری اما نه ناظر بر اتحاد هواداران گروههای سیاسی در میان کارگران بلکه با عاملین مشخص که نقش معینی در جنبش کارگری ایفا میکنند و میتوانند به نحو موثری عمل کنند زمینه تحقق دارد. این طرح میتواند از همکاری کمیته پیگیری، کمیته هماهنگی، هیات موسسان سندیکای اتوبوسرانی، اتحاد کمیته های کارگری، اتحاد بیکاران … و از دهها محافل و انجمن کارگری تشکیل گردد. در این رابطه آن چه باید مد نظر قرار گیرد هدف مشترک همه این گرایشات مبنی بر ايجاد تشکل مستقل کارگری است. در این هدف هم طرفداران شورا، هم هواداران اتحادیه و هم پیروان كميتههاي كارخانه میتوانند در این مبارزه به همکاری بپردازند. ضرورت اين امر به معناي عروج روحيه همبستگي و مرزبندي با فرقهگرايي نيست. همان دلايلي كه ايده درست قبلي را با شكست مواجه نمود ميتواند در دور جديد هم اين طرح را با شكست مواجه سازد؛ بدين معنا كه این هدف مشترک میتواند از دو طریق خدشهدار شود. یکی از این دو طریق این است که به خاطر هدف مشترک خطوط متمایز هر گرایش هویت خود را مسکوت گذارد و در مرزبندی با گرایشات دیگر سازش نماید. راه دوم این است که آن قدر اختلافات گرایشات درون جنبش کارگری پررنگ شود که از دیدن هیولا صرف نظر شود. هر دوی این گرایشات مخصوصاً در شرایط حساسی که ما داریم از گردونه عبور میکنیم میتواند ضربات مرگباری را متوجه جنبش کارگری نماید.
در اين شرايط عيني از حيات جنبش كارگري تشكيل جبهه واحد كارگري در خود هدف نيست بلكه ارزش آن در اين است كه ميتواند در خدمت سازمانيابي سراسري كارگري قرار گيرد. براي اينكه همكاري بين تشكلهاي سازمانده يا نهادهايي كه براي حق تشكل مبارزه ميكنند- و در شرايط حاضر شكل گرفتهاند- در راستاي اين هدف قرار گيرد، سئوال اين است ابتدا بايد تلاش كنند جبهه واحد بين خود ايجاد كنند بعد در راستاي اهدافي كه پيش روي خود قرار دادهاند فعاليت نمايند؟ يا اين دو اقدام ميتواند به موازات هم پيش رود؟ به عبارت ديگر اين دو وظيفه رابطه افقي دارند يا به طور عمودي با هم قرار ميگيرند؟ تناسب و پيوند اين وظايف چگونه است؟ براي اين كه تلاشهاي تاكنوني در راستاي سازمانيابي سراسري قرار گيرد جهت فعاليت سازمانگران، كارگران پيشرو، فعالان جنبش كارگري از مسير سازماندهي كارگاههاي بزرگ، كارگاههاي كوچك، معلمان، پرستاران… ميگذرد يا از طريق سازماندهي جنبش مبارزه با اخراجها، بيكاران، مبارزه براي پرداخت به موقع دستمزد، مبارزه براي يك قانون كار منرقي… به عبارت ديگر مسير تشكل سراسري كارگري از سازماندهي شاخههاي اقتصادي ميگذرد يا از طريق تمركز بر روي مطالبات و خواستهاي داغ و بي واسطه؟ يا از طريق مسير ديگري؟ اين مسيرهاي مختلف چگونه با هم تداخل مييابند و چه رابطهاي ميتواند در اين مسيرهاي مختلف ايجاد شود؟ به عبارت كليتر لحظههاي تعيينكننده در استراتژي سازمانيابي كارگران كدامند؟ و از چه مراحلي راهبردي بايد عبور كند؟ اين سئوالات شايد تا حدي پرت و ذهني باشد اما ترديدي نيست كه بدون درك و تصور استراتژيك و راهبردي سازمانيابي سراسري اگرنه غير ممكن دستكم سخت دشوار به نظر ميرسد. سازمانيابي سراسري صرفا از آرزوهاي زيبا از تاكيد بر ضرورتها، از افشاگري عليه خصلت ضد كارگري رژيم اسلامي شكل نميگيرد، بلكه با استفاده از امكانات، تواناييها و از طرحهاي ابتكاري و روشن راهبردي تكوين مييابد.
یادداشتها :
1- ابعاد خصوصی سازی و آثار آن بر سرمایه گذاری خصوصی (مطالعه مورد ایران )- بهنام مرادی – اطلاعات سیاسی – اقتصادی.
2- رفیق تقی روزبه در مقالهای به نام “کارگران و ضرورت آغاز نبردهای بزرگ” ماهیت مطالبات جنبش کارگری را “ظاهراً صنفی و دفاعی” ميداند اما در واقع “ماهیتی سیاسی و تعرضی” میداند. او میگوید “کارگران فقط با اقدامات و احجافات این یا آن کارفرما در این یا آن کارخانه و در این یا آن بخش مواجه نیستند، بلکه علاوه بر آن با اقدامات تعرضی و سیاستگذاریهای کلان و سراسری ضد کارگری رژیم جمهوری اسلامی مواجهند. و همین وضعیت است که ضرورت آغاز نبردهای بزرگ را اجتنابناپذیر ساخته و به مطالبات ظاهراً صنفی و دفاعی کارگران ماهیتی سیاسی و تعرضی بخشیده است .” تاکید از من است.
3- رفیق نادر شکیبا در مقالهای به نام ” مبارزات کارگران، تهاجمی یا تدافعی” میگوید ” در این دوره از مبارزات کارگران و در عمومیت خود، هیچ یک از مضامین تهاجمی یا دفاعی مبارزه حاکم نبوده”…. ” امروز طبقه کارگر ایران با شرایط پیچیده و دشواری رو به روست و همین شرایط است که مبارزات کارگران را به سمت مضمونی استيصالی میراند یا به آنها تحمیل میکند”. آرش شماره 92و93 .
4- بعضی از فعالان جنبش کارگری متاسفانه اهمیت “استقلال” تشکل کارگری در شرایط مشخص کشور ما که نهادهای دولتی نظیر خانه کارگر، شوراهای اسلامی و انجمن اسلامی به شدت فعالاند و از تکوین اراده مستقل کارگری ممانعت میكنند را درک نمیکنند . مثلاً یکی “از فعالین مستقل سندیکایی” در گفتگوی با اخبار روز میگوید “صرف دادن شعار تشکل مستقل، تشکل مستقل به وجود نخواهد آمد. طرح قضیه به این گونه، تجریدی و غیر عملی است. باید در بستر خواستهها و مطالبات موضوع تشکل را طرح کرد “. این فعال جنبش سندیکایی متوجه نیست که بحث تشکل مستقل بحثی است ناظر بر پرنسیبها و اصولیتها. نه بحثی الزاماً در باره راهکارها و طرحهای مشخص تکوین تشکل کارگری. هر چند شکلگیری تشکل کارگری بدون خواست و مطالبه مشخص ناممکن است اما بر صرف وجود یک خواست و مطالبه مشخص تشکل مستقل به شیوه اتوماتیک و خود به خودی شکل نمیگیرد. به علاوه این ایده که شعار تشکل مستقل نقشی در تکوین تشکل کارگری ایفا نمیکند خود یک ایده تجریدی است. غیر ممکن است حد معینی از آگاهی در پیوند با تشکل مستقل وجود نداشته باشد اما تشکل مستقل بتواند شکل بگیرد. بهترین دلیل برای این مساله وفور خواستهای کارگری است اما سازمانیابی در سطح سراسری هنوز پیشرفت غیر قابل برگشتی را نشان نمیدهد.
5- یک نمونه از این دست نامه جمعی از فعالین سوسیالیست جنبش کارگری خطاب به فعالان جنبش کارگری است. اگر چه در این نامه توجه فعالان كارگري را به “حلقه فراموش شدهای” جلب میکند که جنبش کارگری از آن گذر کرده است. در این نامه آمده است “توجه به اهمیت مبارزه برای ایجاد تشکل های کارگران در محیط کار به نظر ما آن حلقه فراموش شدهای است که زمینههای وحدت طبقاتی کارگران را فراهم میکند”. واقعیت این است که حلقه گمشده اتصال بخشهای مختلف جنبش کارگری فراتر از واحدها است. سازماندهی در سطح محیط کار مدتی است که جنبش کارگری آنرا پشت سر گذاشته است، هر چند هنوز خصلت نهادينه ندارد.